جمله های زیبا و خواندنی

 

  ... ادمه مطلب

 

ادامه نوشته

کلمات قصار

میان آرزوی تو ومعجزه خداوند، دیواری است به نام اعتماد. پس اگر دوست داری به آرزویت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن. هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذایش نیست زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد. ای کاش ایمانی از جنس کودکانه داشته باشیم.

نمونه املای پایه هشتم

اگر اندیشه ات را به کار گیری تا بتوانی به راز آفرینش پی ببری، دلایلی روشن به تو خواهند گفت که آفریننده ی مورچه ی کوچک، همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست.

پرهای طاووس، چونان برگ خزان دیده، می ریزد و دوباره می روید تا دیگربار شکل و رنگ زیبای گذشته ی خود را باز یابد.

کشور ما همواره سرزمین سپند فرّ و فروغ و فرزانگی و فرهیختگی بوده است بیهوده نیست که سرزمین ما را ایران می نامند که به معنی سرزمین آزادگان است و آزاد زادگان.

علم و فن و همه ی آنچه از رهاورد دانش بشری پدید می آیند، زمانی مفیدند که در راه خدمت به پیشرفت خلق خدا به کار گرفته شوند و انسان را در مسیر کمال و رسیدن به اخلاق متعالی کمک کنند.

سیّد جمال این ایرانی پرشور وقتی نیرنگ استعمار را در کشورش دریافت نامه ای به مرجع تقلید شیعیان، میرزای شیرازی، نوشت تا تنباکو را تحریک کند.

در دوران دفاع مقدّس، جوانان مؤمن و سربازان شجاع این ملّت در برابر تازش دشمن به لطف پروردگار مهربان، حماسه های شگفت انگیز آفریدند.

وقت ما در سلسله ی کائنات جای مخصوص دارد و باید آن را برای کارهای مفید صرف کنیم وگرنه نظام آفرینش را به هم زده ایم و خطای بزرگی مرتکب شده ایم.

موفق باشید

اقدام پژوهی چیست؟

 

تعریف اقدام پژوهی

 

اقدام پژوهی نوعی تحقیق است که توسط خود افراد درگیر در یک مسئله و برای حل یا کاهش آن انجام می گیرد. عمل محور اساسی در این نوع تحقیق است.

معلم پژوهشگر

معلمی که علاقه مند تغییر و بهسازی در کلاس درس خود است و این کار را با استفاده از روشهای گوناگون به ویژه پژوهش در عمل انجام می دهد.

مراحل  اقدام پژوهی:

چرخه اقدام پژوهی شبیه روش حل مسئله است و به طور خلاصه شامل مراحل زیر می باشد:

1-   مشخص کردن موضوع و عنوان پژوهش: اولین گام در اقدام پژوهی تعیین موضوعی است که واجد ویژگیهای زیر باشد :

مورد علاقه شما باشد، پژوهش پذیر باشد،دارای اهمیت باشد،در توان شما باشد،و منابع کافی در اختیار باشد. سوأل های زیر می تواند به هر چه دقیق ترشدن موضوع و مسأله تحقیق و مشخص شدن آن کمک کند .
۱) آیا این موضوع ،مسأله و دغدغه ی من / ما در مدر سه و کلاسمان است ؟
۲) آیا می توان این موضوع را در مدت کوتاه ،حداکثر سه یا چهار ماه ،بررسی کرده و نتیجه علمی آن را مشاهده کرد ؟
۳) آیا این موضوع ،تغییری در کلاس درس و مدرسه ممکن است به وجود آورد ؟یا صرفا ً یک امر ذهنی و مجرد است ؟
۴) آیا می توان در مورد آن اطلاعات لازم و کافی به دست آورد ؟کلا ً چنین تحقیقی امکان پذیر است یا نه ؟

2-   توصیف وضعیت موجود: در این مرحله لازم است پژوهشگر برای مشخص کردن مسأله مورد نظر خود که به دنبال بهبود و اصلاح آن است وضعیت فعلی را به روشنی توصیف کند تا تصویر روشنی از آن چه در محیط کار و مسأله آفرین وی می گذرد ،در اختیار بگذارد . ،برای نمونه معلم پژوهنده ،تلاش می کند وضعیت کلاس یا مدرسه ی خود را که مسأله یا وضع نا مطلوب یا نامعین در آن احساس شده است توصیف کند : مدرسه در کجا قرار دارد؟ دخترانه است یا پسرانه و یا مختلط ؟ چند دانش آموز دارد ؟یک نوبته است یا دو نوبته ؟ در چه کلاسی پژوهش صورت می گیرد ؟ در چه درسی ؟در باره کدام دانش آموزان ؟ یا درباره چه کسانی ؟ (والدین ،معلمان دیگر ،مدیر ،کارکنان اداره و.... )پس از شرح بستر و محیط مورد نظر ،مسأله خود را مطرح می کند .

3-   گردآوری اطلاعات(شواهد1):در این مرحله برای اینکه تصویر روشنی از وضع موجود داشته باشیم به گردآوری اطلاعات می پردازیم . اطلاعات کاملی در مورد مسئله و ابعاد آن از طریق مشاهده، پرسشنامه،بررسی اسناد، و مصاحبه به دست می آوریم. این اطلاعات را می توانیم از دانش آموزان ،مسئولین مدرسه،والدین و...بدست آوریم

4-   تجزیه و حلیل و تفسیر داده ها: پس از جمع آوری داده ها باید به تجزیه و تحلیل و تفسیر آنها پرداخت تافهم جامع و روشنی از مفاهیم درون آنها به دست آید. در واقع در این مرحله اطلاعات به دست آمده را در قالب پاسخ به  سئوالات زیر در مورد مسئله یا مشکل  طبقه بندی می کنیم:

چرا؟ چگونه؟ چه کسی؟ چه چیزی؟ چه موقع؟ کجا؟

5-   انتخاب راه حل جدید بصورت موقت: در این مرحله به کمک اطلاعاتی که در دست داریم ابتدا  چند راه حل مناسب برای حل مشکل در نظر می گیریم . سپس راه حلها را سبک و سنگین کرده و از بین آنها بهترین راه حل  را انتخاب می کنیم.

6-   اجرای طرح جدید و نظارت بر آن: در این مرحله راه حل انتخابی را به اجرا می گذاریم و بر چگونگی پیشرفت کار روزانه باید نظارت و دقت کامل داشته باشیم .

7-   گردآوری اطلاعات(شواهد2):  برای داوری در مورد تغییر جدید یا اجرای راه حل انتخابی نیاز به شواهد 2 داریم. پس از اجرای راه حل ، مجددا به گردآوری اطلاعات می پردازیم  تا میزان تغییرات مشخص شود.

8-   ارزشیابی تاثیر اقدام جدید و تعیین اعتبار آن:  در این مرحله مثل مرحله سوم به تجزیه و تحلیل اطلاعات به دست آمده می پردازیم. ابتا شاخصهایی را برای سنجش تغییر مشخص می کنیم وسپس  بر اساس اطلاعات کسب شده میزان پیشرفت یا چگونگی تقلیل و حل مشکل را می سنجیم . بطور کلی مشخص می کنیم که آیا اجرای راه حل یا تغییر ایجاد شده موثر و مفید بوده یا خیر؟

تجدید نظر و دادن گزارش نهایی:  پس از اعتبار بخشی به کار خود اصلاحات لازم و نهایی را در عمل پیشنهادی انجام می دهیم و به عنوان سندی علمی آن را آماده می کنیم . پس از این مرحله می توانیم آنرا به مسؤلان ذیربط تحویل داده یا در جایی منتشر کرده و یا هم در گرد همایی عرضه کنیم. انتشاریافته ها ،آخرین مرحله پژوهش در عمل (اقدام پژوهی ) است . در این مرحله می توانیم خلاصه ای از مراحل انجام کار رابیاوریم و اینکه در این فرایند چه رخداد هایی به وقوع پیوست و دیگران چه نقش و نظری داشتند .شکل گزارش را نیز می توان براساس مراحل پژوهش تنظیم کرد یا به هر صورت ابتکاری دیگر .

معرفی کتاب جهت مطالعه بیشتردر مورد اقدام پژوهی :

  •  معرفی کتاب جهت مطالعه بیشتردر مورد اقدام پژوهی :

 

1-ساکی ، رضا (1383) . اقدام پژوهی : راهبردی برای بهبود آموزش و تدریس  ، تهران ، وزارت آموزش و پرورش ، پژوهشکده ی تعلیم و تربیت.

2-  قاسمی پویا ، اقبال (1383) . اقدام پژوهی : راهبردی برای بهبود آموزش و تدریس ، تهران وزارت آموزش و پرورش ، پژوهشکده تعلیم و تربیت .

3- مک نیف و همکاران ، اقدام پژوهی (طراحی ، اجرا ، ارزشیابی ) ترجمه محمدرضاآهنچیان

4- رؤوف ، علي،  پژوهش در كلاس درس و مدرسه

5- سيف الهي، وجه الله ، راهنمايي اقدام پژوهي (طرح معلم پژوهنده ) در آموزش و پرورش

6- اميرحسيني ،خسرو (1384) . مهارت پژوهشگري در آموزش(اقدام پژوهي)،تهران، عارف‌كامل ،چاپ دوم احمدی

7- بازرگان ، عباس (1383). اقدام پژوهی : راهبردی برای بهبود آموزش و تدریس ، تهران ، وزارت آموزش و پرورش ، پژوهشکده تعلیم و تربیت

8- حسن زاده ، رمضان (1387). روشهای تحققی در علوم فناوری ، تهران ، نشر ساوالان

9- دلاور ، علی (1385) .مبانی نظری و عملی پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی ، تهران ، انتشارات رشد .

10- رضایی ، منیره (1383) . اقدام پژوهی : راهبردی برای بهبود آموزش و تدریس ، تهران ، وزارت آموزش و پرورش ، پژوهشکده ی تعلیم و تربیت .

11- کبیری ، مسعود (1383) . اقدام پژوهی : راهبردی برای بهبود آموزش و تدریس . تهران ، وزارت آموزش و پرورش ، پژوهشکده تعلیم و تربیت .

12- کوشای ، والسا (1390) . اقدام پژوهی ، پژوهشی در جهت بهبود عملکرد (مهدی نامداری پژمان ، مترجم) . تهران : پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش (تاریخ انتشار اثر به زبان اصلی 1345).

13- هاپکینز ، دیوید (1384). پژوهش در کلاس درس . (مسعود وفایی و سید علی اکبر مرعشی ، مترجم) . تهران : دفتر پژوهشهای فرهنگی . (تاریخ انتشار اثر به زبان اصلی 1949).

14- مک نیف ، جین لوماکس ، پاملا وایهند ، جک (1382) . اقدام پژوهی (محمد رضا آهنچیان ، مترجم ) تهران : رشد (تاریخ انتشار اثر به زبان اصلی 1941)

موفق باشید

 

گزارش کامل یک طرح اقدام پژوهی

 

گزارش کامل یک طرح اقدام پژوهی

 

در جامعه كنوني، خوب زيستن نيازمند توانايي‌هاي انتخاب‌گري، استدلال، تصميم‌گيري و حل مسأله است. آموزش و پرورش، رسالتي بزرگ، در ايجاد چنين توانايي هايي در افراد جامعه بر دوش دارد. از ديدگاه برنامه‌ريزان، رياضيات يكي از مواد درسي است كه آموزش و فراگيري آن در جهت انجام دادن چنين رسالتي ضروري است. رياضيات همواره جز مواد درسي همه‌ي دوره‌هاي تحصيلي در همه‌ي نظام‌هاي آموزش رسمي جهان بوده است. متعارف‌ترين توجيه براي وجود رياضي در برنامه آموزش عمومي و همگاني اين است كه "رياضيات به انسان فكر كردن را مي‌آموزد". پرورش قدرت تفكر و خلاقيت، حداقل انتظاري است كه از آموزش رياضي مد نظر است و اين خود بيانگر نقش ويژه‌اي است كه اين درس بايد در پرورش توانايي‌هاي ذكر شده در دانش‌آموزان ايفا كند. اين مهم حاصل نمي‌شود مگر اين كه آموزش رياضيات "رشد توانايي حل مسأله" را سرلوحه برنامه‌هاي آموزشي خود قرار دهد (لوري و وايتلند[1]، 2000، لوكانگلي و كورنولدي[2]، 1997).

 توصيف وضعيت موجود

چند سالي است كه در كلاس‌هاي دوره متوسطه دخترانه به تدريس درس رياضي مشغولم. در اين مدت كلاس درس رياضي من مثل اكثر كلاس‌هاي درس رياضي، چندان پر نشاط و فعال نبود. طبق معمول در هر جلسه درسي از رياضي تدريس مي‌شد و از دانش‌آموزان خواسته مي‌شد در صورت داشتن وقت كافي مسائل مربوط به درس در كلاس و در غير اين صورت در خانه نوشته و حل شود. در هر صورت پس از حل تمرين‌ها توسط دانش‌آموزان از آن‌ها خواسته مي‌شد كه پاي تخته بيايند و مسائل را خودشان حل كنند و از ديگران نيز خواسته مي‌شد كه به دقت مراحل، حل تمرين را زير نظر داشته باشند ولي معمولاٌ مشاهده مي‌شد كه دانش‌آموز يا قادر به حل تمرين نمي‌باشد كه در اين صورت از دانش‌آموزان ديگر خواسته مي‌شد تمرين مورد نظر را حل كنند و يا اين كه حل تمرين كاملاٌ حفظ شده بود و دانش‌آموز قادر به ارائه دليل كافي در مراحل، حل تمرين نبود و هم‌چنين دانش‌آموزان ديگر در طي حل تمرين وقت خود را صرف حفظ كردن تمرين بعدي مي‌كردند كه در صورتي كه از آنان خواسته شود پاي تخته بيايند از حل تمرين بعدي عاجز نباشند.

به هر طريق اين كلاس معمولاٌ با فعاليت‌هاي مؤثر و يادگيري كم اكثر دانش‌آموزان طي مي‌شد. اين وضعيت براي من و دانش‌آموزان خوش‌آيند نبود. تصميم گرفتم تا آن جايي كه مي‌توانم در اين وضعيت تقريباٌ نامطلوب كلاس درس رياضي تغيير و تحولي ايجاد كنم.

براي اين كار فكر كردم بهتر است از خود دانش‌آموزان بپرسم كه چرا كلاس درس رياضي به سمت حفظ مطالب پيش مي‌رود، تا اين كه اين كلاس، كلاسي استدلالي باشد؟ چرا دانش‌آموزان از درك مطالب رياضي و خصوصاٌ حل مسائل غيرمعمولي رياضي عاجزند؟ و ... تصميم گرفتم اين كار را در كلاس درس رياضي جبراني در يكي از مدارس شروع كنم. يك روز پس از تدريس و حل تمرين‌هاي درس قبل تصميم گرفتم موضوع را با دانش‌آموزان در ميان بگذارم. رو به آن‌ها كردم و گفتم مي‌خواهم موضوعي را با شما مطرح كنم چند لحظه‌اي گذشت، كلاس آرام شد و همه سكوت كردند. از دانش‌آموزان خواستم تا خود را آماده كنند و در بحثي كه من موضوع آن را مطرح مي‌كنم شركت نمايند.

گفتم: بچه‌ها! هم چنان كه شما مي‌دانيد كلاس درس رياضي معمولاٌ بازده خوبي از نظر يادگيري ندارد و در آن يادگيري استدلالي كمتر اتفاق مي‌افتد و بيشتر دانش‌آموزان مطالب رياضي را حفظ مي‌نمايند. من فكر كردم بهتر است نخست موضوع را با خود شما در ميان بگذارم و خواهش كنم درباره‌ي پرسشي كه مطرح مي‌كنم فكر كنيد و نظرتان را روشن و دقيق بيان كنيد. تعيين نظرهاي منطقي شما، ما را در بهبود وضعيت فعلي كلاس رياضي ياري مي‌كند.

از چهره‌ي اكثر دانش‌آموزان پيدا بود كه بسيار علاقه‌مند به شركت در اين بحث هستند. گفتم: بچه‌ها! پرسش من از شما اين است: چرا به درس رياضي توجه نمي‌شود؟ و چرا حل مسائل رياضي توسط عده زيادي از دانش‌آموزان حفظ مي‌گردد؟ خواهش مي‌كنم فكر كنيد و بعد جواب دهيد. مي‌توانيد پيش از پرداختن به پاسخ، مطالب‌تان را يادداشت كنيد و بعداٌ نظرتان را اعلام كنيد.

برخي از دانش‌آموزان دست بلند كردند و خواستند كه نظرشان را اعلام كنند.

پس از دادن چند دقيقه فرصت، نظر دانش‌آموزان را پرسيدم. سخنان درست و نادرست بسياري گفته شد. خلاصه‌ي آن چه گفته شد به اين شرح بود:

1-از دوره‌ي ابتدايي رياضي به خوبي تدريس نشده و مفاهيم ابتدايي رياضي براي دانش‌آموزان جا نيفتاده است.

2-بسياري از معلمان راه و روش درست تفهيم مطالب رياضي را نمي‌دانند.

3-حل بعضي از مسائل رياضي سخت و دور از ذهن دانش‌آموزان است.

اكثر مطالب را يادداشت نمودم و با دانش‌آموزان قرار گذاشتم پس از اين گاهي درباره‌ي نحوه‌ي بهبود تدريس درس رياضي صحبت كنم و راه‌هايي كه به نظر هر كس مي‌رسد را بيان كند تا بتوانيم به نتيجه‌اي برسيم. من هم قول دادم علاوه بر آنان از منابع ديگر، اطلاعاتي نيز گردآوري كنم.

گر چه در نظرهاي دانش‌آموزان واقعيت‌هاي بسيار تلخي ديده مي‌شد، احساس كردم براي پيدا كردن راه حل مناسب، لازم است از منابع آگاه و موثق‌تر اطلاعاتي را جمع‌آوري كنم.

گردآوري اطلاعات (شواهد 1)

      براي اين كه بتوانم درباره‌ي پرسشي كه مطرح كرده بودم اطلاعات دقيق‌تري به دست آورم تصميم گرفتم علاوه بر نظرات دانش‌آموزان، موضوع را با همكارانم (كه صاحب نظر هستند) در ميان بگذارم.

در يك زنگ تفريح موضوع را با چند تن از همكاران در ميان گذاشتم برخوردهاي متفاوت و ضد و نقيض داشتند. برخي علاقه‌اي به بحث مطرح شده نشان ندادند. برخي هم علاقه‌مند نشان دادند. به هر حال تلاش كردم زمينه‌ي كار را فراهم كنم و از همكاراني كه علاقه‌مندتر و آماده‌تر هستند كمك بگيرم.

قرار گذاشتم يك روز پايان وقت كلاس در مدرسه بمانيم و راجع به موضوع، بحث كنيم. همكاران علاقه‌مند قبول كردند زمان را تعيين كرديم و در آن جلسه موضوع بي‌علاقگي و حفظ مطالب رياضي را مطرح كردم. بحث طولاني شد. هر يك از همكاران نظر خودشان را اعلام كردند. تلاش كردم نكات عمده‌ي حرف‌هاي دوستان منتقد را يادداشت كنم. مطالب بسياري مطرح شد و يادداشت قابل توجهي تهيه كردم.

برخي از مطالب شبيه نظرهاي دانش‌آموزان و برخي ديگر اساسي‌تر. روي هم انديشه‌ها در يك جهت و كارشناسانه بود..

با توجه به مطالب مطرح شده در اين جلسه توسط همكاران و هم‌چنين بيان نظرات دانش‌آموزان در كلاس تصيمم بر آن شد كه روش تدريس سنتي كنار گذاشته شود و روش‌هاي فعال و جديد مورد استفاده قرار گيرد. ولي اين كه چه روشي انتخاب شود كار بسيار سختي بود. به همين منظور در اين جلسه تصميم گرفته شد كه من به مطالعه‌ي روش‌هاي موجود بپردازم و يا به سراغ اساتيد دانشگاه بروم و از آنان كمك بگيرم.

يادم آمد كه قبلاٌ مطلبي در مورد نقش راهبردهاي خودتنظيمي در حل مسائل رياضي خوانده‌ام. به سراغ آن مطلب در فصلنامه علمي-پژوهشي نوآوري آموزشي رفتم و مقاله‌اي با عنوان "بررسي نقش راهبردهاي خودتنظيمي در حل مسائل رياضي دانش‌آموزان" يافتم. چند باري مقاله را مرور نمودم تا مراحل استفاده از راهبرد خودتنظيمي براي خودم جا بيفتد. در همين حال متوجه شدم كه مي‌توانم از راهنمايي‌هاي اساتيد دانشگاه استفاده نمايم. به سراغ ايشان رفتم و طي چند جلسه بحث و مشاوره از نظرات ايشان در رابطه با همين موضوع استفاده كردم.

تجزيه و تحليل اطلاعات

پس از مطالعه اسناد و مدارك، بحث‌ها و مقالات، اطلاعات حاصل از اين فرآيند مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. اشكالات و كاستي‌هاي كلاس درس رياضي تا اندازه‌اي مشخص شد. به نظر آمد كه مي‌توانم طي چند جلسه توضيح و آموزش فراشناخت در يادگيري و خودتنظيمي  دانش‌آموزان را براي تقويت و استفاده از خودتنظيمي در حل مسائل خصوصاٌ مسائل غير معمولي آماده كنم. خلاصه‌ي يافته‌هاي حاصل از تجزيه و تحليل به شرح زير مدون شد.

خلاصه‌ي يافته‌هاي اوليه

علل حفظ كردن و يادگيري كم و تقريباٌ غير مؤثر درس رياضي به اين شرح بود:

1-ناشناخته بودن اهداف درس رياضي

2-آشنا نبودن معلمان با تدريس درس رياضي در پايه‌هاي پايين‌تر

3-استفاده كردن از روش‌هاي سنتي تدريس

4-آموزش نديدن معلمان و آماده نشدن براي تدريس درس رياضي

5-ناتواني دانش‌آموز به تشخيص ارتباط ميان اجزاي گوناگون مسأله

6-خرد نكردن مسأله

7-امتحان نكردن مسأله به منظور اين آيا راه حل انتخاب شده درست است يا خير

8-درك نكردن مسأله

9-از راهبرد نظارت و كنترل آگاهي ندارند.

هدف از اقدام‌پژوهي: آشنايي دانش‌آموزان با مفاهيمي هم چون يادگيري از طريق فراشناخت، خودتنظيمي، مسائل معمولي و غيرمعمولي و مهم‌تر از همه تقويت جريان خودتنظيمي در دانش‌آموزان به منظور حل مسأله و خصوصاٌ حل مسائل غيرمعمولي.

نظريه‌ فراشناخت در فرآيند ياددهي و يادگيري

در تدريس درس رياضي، مثل هر درس ديگر بايد، اصول و مباني ويژه‌اي را در نظر داشت. به طور كل، فراشناخت درباره‌ي تفكر است. اين ايده كه فراگيران درباره‌ي تفكر خود مي‌انديشند، به زمان افلاطون و ارسطو برمي‌گردد.

فراشناخت، دانش فرد درباره‌ي فرآيندها و محصولات شناختي خود يا هر چيزمرتبط با آن‌ها از جمله ويژگي‌هاي مربوط به يادگيري اطلاعات يا داده‌ها است.

مهم‌ترين مسائل درس رياضي در دوره‌هاي مختلف تحصيلي عبارت است از:

1-مسائل معمولي[3] 2- مسائل غيرمعمولي[4] (شوئنفلد، 1985).

مسائل معمولي: مسائلي هستند كه اطلاعات حاضر در صورت مسأله براي حل آن كفايت مي‌كند.

مسائل غيرمعمولي: مسائلي هستند كه اطلاعات حاضر در صورت مسأله براي حل آن كفايت نمي‌كند و در آن اطلاعات غير ضروري مبهم وجود دارد.

مطالعات انجام شده در اين زمينه نشان مي‌دهد كه آموزش رياضي به ندرت، توانايي فكر كردن و حل مسأله را در دانش‌آموزان ايجاد كرده است. شاهد اين ادعا گزارش لستر[5] (1986) و منوچهري و همكاران (200) است. اين محققان دريافتند كه ضعف يادگيرندگان در همه‌ي سطوح آموزش رياضي از ابتدايي تا دانشگاه با ضعف آن‌ها در حل مسأله ارتباط دارد اين ضعف در مسائل معمولي كمتر و در مسائل غير معمولي بيشتر است.

در سال 1976 لستر ضمن تحقيقي كه بر روي دانش آموزان كلاس سوم و پنجم دبستان آمريكا انجام داد به اين نتيجه رسيد كه ضعف يادگيرندگان در رياضيات به مقدار زيادي در ضعف آنان در حل مسائل مربوط مي شود كه اين ضعف در مسائل معمولي كمتر و در مسائل غير معمولي (مسائلي كه اطلاعات غير ضروري يا اطلاعات مبهمي در آنها وجود دارد) بيشتر است.

همين‌طور گزارش لستر در سال 1978 كه بر روي دانش آموزان دوره راهنمايي انجام داد و گزارش كار پنتر– ليندكويست – سيلور در سال 1979 بر روي دانش آموزان متوسطه در كالج انجام دادند ادعاي لستر (در سال 1976) را تاييد نمودند.

اين گزارش ها و گزارش هاي شبيه به آنها متخصصان آموزش رياضي را وادار كرد كه به بررسي ريشه هاي اين ضعف بپردازند. تا قبل از اين گزارش ها اكثر متخصصين ضعف در حل مساله را به ضعف دانش آموز و يادگيرندگان در اكتساب اصول مفاهيم و روشهاي مربوط به حل مسأله مي‌دانستند (ساليوان 1976). اما گزارش هاي سزتلا (1981)، هوك (1980)، لاركين (1982) حاكي از اين حقيقت بود كه ضعف يادگيرندگان در حالي است كه اصول مفاهيم مهارتها را كسب نموده اند ولي قادر نيستند از اين اصول و مفاهيم و مهارتها در موقعيت هاي جديد استفاده نمايند. لذا معتقد بودند كه اگر چه اصول و مفاهيم و مهارتها در حل مسائل لازم مي باشد اما كافي نيست. تا اينكه در دهه اخير صاحب نظران نامداري از متخصصان آموزش رياضي نظير آلن شوئنفيلد (1985)، بوركوسكي (1988)، كاي (1990)، لستر (1988)، حل مسأله را به عنوان يك فعاليت پيچيده شناختي مطرح نمودند. آن‌ها موفقيت در حل مسأله را علاوه بر اكتساب اصول – مفاهيم – روش‌ها، منوط به آگاهي فرد از دانسته هاي خود در زمينه رياضي و نحوه استفاده از اين آگاهي ها و هم‌چنين توانايي فرد در بازبيني عملكرد خود در حين حل مسأله و بعد از حل مسأله يا به عبارتي توانايي هاي فراشناختي دانستند. فرا شناخت را اولين بار فلاول (در سال 1973) به‌ صورت زير مطرح كرد :

«فرا شناخت به شناخت فرد دربارة فرايندهاي شناختي خويش و چيزهاي ديگر مربوط به آن اطلاق مي شود… فراشناخت از جمله به طرح ريزي و برنامه ريزي و به دنبال آن نظارت در مورد اجراي آنها گفته مي شود».

در واقع فراشناخت به يكي از اصلي ترين مسائل در مورد تدريس حل مسأله پاسخ مي دهد كه”انسان‌ها در موقع حل مسأله دقيقاً چه مي كنند“.

مطالعات متعدد نشان داده است كه ايجاد توانايي هاي فراشناختي و حل مسأله براي يادگيري رياضي لازم و ملزوم يكديگرند.

آلن شوئنفيلد (1987) با توجه به تعريف فراشناخت تحقيقات در مورد فراشناخت را در محيط آموزش رياضي در سه مقوله زير خلاصه كرد.

1-خودآگاهي[6] :

به معني اينكه دانش شما در مورد شناخت خودتان چيست به اين معني كه تا چه اندازه قادر به توضيح فرايند فكري خويش هستيد؟

2- كنترل و خود نظمي[7]:

يعني آيا مي توانيد آنچه را انجام مي دهيد رديابي كنيد.

3- نظام باوري[8] :

يعني تصورات و جهان بيني شما در مورد خودتان، رياضي، و حل مسأله چيست؟ كه به عقيده شونفيلد نظام باوري تاثير زيادي بر توانايي واجراي حل مسائل دارد به طور مثال: اگر يادگيرندگان باور داشته باشند كه انجام دادن رياضي تنها كار رياضي دان ها مي باشد و يا هر مسأله اي بايد در مدت محدودي به فرض ده دقيقه حل شود يا اثبات قضيه ها ارتباطي با كشف و جستجو ندارد طبيعي است كه انگيزه آنها نسبت به يادگيري كم مي شود و تلاش و كوشش آنها محدود مي شود.

براي هدايت مسأله حل كن، بايد او را بيشتر به استراتژي هاي فرا شناختي آشنا كرد. براي تدريس حل مسأله در كلاس درس سه استراتژي فراشناختي كار در گروه هاي كوچك همكاري[9] ، بحث

همگاني در كلاس[10] و نوشتن بازتابي[11] مطرح شده است كه به اختصار اشاره مي شود.

1-كار در گروه هاي كوچك :

ابتدا كلاس درس را به گروه هاي كوچك بايد تقسيم كرد و بطور مثال گروه هاي 3 نفره يا 4 نفره تقسيم كرد. زيرا بقول ويكوتكسي (1976) باعث مي شود به «دامنه توسعه تقريبي[12]» برسند يعني توانايي بالقوه اي كه در كودك (يا فرد در سني خاص) وجود دارد با كمك دوستان و همكاري ديگران بارور شود.

كار در گروه هاي خيلي كوچك اگر بصورت برنامه ريزي شده و با راهنمايي و نظارت معلم انجام شود و توانايي های  فراشناختي يادگيرندگان را بالا مي برد.

2-بحث همگاني در كلاس :

به معني جمع آوري نظرات گروه هاي كوچك و ارائه آنها به تمام كلاس است. كارگروهي و بحث همگاني لازم و ملزوم يكديگرند.

بحث همگاني به فراگيران كمك مي كند تا با روشهاي حل مسأله و با انواع فهميدن ها و بد فهمي هاي دانشجويان ديگر آشنا شود و با تجزيه و تحليل قرار دادن هر يك از راه‌هاي پيشنهاد شده بهترين راه حل را انتخاب كند.

بحث همگاني و كار گروهي تاثير زيادي بر باور يادگيرندگان دارد و اعتماد به نفس آنها را بالا مي‌برد و در مي يابند مساله تنها با يك روش حل نمي شود.

3-نوشتن بازتابي :

نوشتن بازتابي به معني اين است كه از فراگيرندگان خواسته مي شود كه با بازتاب بر جريان حل مساله در گروه هاي كوچك در كلاس به بررسي چگونگي فهميدن خويش، احساس شان ، خوب فهميدن ها و بد فهمي هاي خود بپردازند.

كه اين كار به معلم كمك مي كند كه با مشكلات يادگيرندگان آشنا شود و لذا معلم بتواند روش تدريس خود را متناسب با نيازهاي آنها تغيير دهد.

البته چنين كاري نيازمند صبر و حوصله و ايثار معلم و جلب اعتماد متعلم توسط معلم مي باشد.

توماس ويشال (1990) معتقد است «اگر زحمت چنين كاري تابع درجه دوم باشد سود آموزشي حاصل از آن و رضايت معلم از يادگيري ياد گيرندگان به صورت تابع نمايي است.»

پوليا و حل مسأله :

در سال 1945 جورج پوليا با نوشتن كتاب (How to solve it) براي اولين بار مدل يا چارچوبي براي حل مسأله ارائه داد اين چارچوب را پوليا در چهار مرحله زير مطرح مي كند.

1.فهم سؤال

2.تهيه طرح يا نقشه

3.اجراي طرح

4.بازنگري

كه به طور خلاصه هر كدام را به صورت زير مي توان توضيح داد :

1) فهميدن مسأله

پاسخ به پرسشي كه فهميده نشده كاري عبث و بيهوده مي باشد لذا معلم بايد از افتادن چنين اتفاقي در كلاس جلوگيري كند و علاوه بر آن ميل به پاسخ را در دانش آموز ايجاد كند. بنابراين ابتدا معلم بايد از شاگرد بخواهد مسأله را بصورت روان بيان كند و سپس مشخص كند كه مسأله از نوع (ثابت كردني) يا (پيدا كردني) است. لذا شاگرد بايد بتواند بخش هاي اصلي مسأله كه مجهول و داده‌ها و شرط است بيان كند. لذا معلم نبايد پرسش هاي زير را فراموش كند :

مجهول چيست؟ داده ها كدام است؟ شرط چيست؟ آيا تحقق يافتن شرط مسأله امكان پذير است؟ آيا شرط مسأله براي تعيين مجهول كفايت مي كند؟ يا اين كه شرط مسأله كافي است؟ آيا شرط مسأله زائد است؟ آيا در شرط مسأله تناقض است؟

حال معلم مي تواند به شاگردان پيشنهاد دهد كه :

در صورت امكان شكلي رسم كنيد

علائم مناسب را به كار ببريد

قسمت هاي مختلف شرط را از هم جدا كنيد

به منابع ديگر براي يافتن لغات و عبارت هاي كليدي رجوع كنيد.

2) تهيه طرحي مناسب براي مسأله :

معلم در اينجا بايد از شاگرد بخواهد ارتباط ميان داده ها و مجهول را پيدا كند و در صورت نيافتن ارتباط مستقيمي ميان داده ها و مجهول مسأله هاي كمكي را در نظر بگيرد تا بتواند براي حل مسأله نقشه‌اي طرح كند لذا از طرف معلم سئوالات زير براي طرح نقشه، توسط شاگرد مي‌تواند مفيد باشد.

در اين جا مسأله اي وابسته به مسأله شما وجود دارد كه قبل از اين حل شده است آيا مي توانيد آنرا به كار ببريد؟ آيا مي توانيد روش به كار رفته در آن را در اين مسأله به كار ببريد؟ آيا بايد يك عنصر كمكي را وارد كنيد تا به كار بردن آن را ممكن سازد؟ آيا مي توانيد صورت مسأله را به صورت ديگري بيان كنيد؟

اگر نمي توانيد مسأله طرح شده را حل كنيد ابتدا به حل كردن مسأله وابسته به آن بپردازيد. آيا مي‌توانيد مسأله وابسته را كه بيشتر در دسترس باشد تحليل كنيد؟

با يك مسأله كلي تر؟ با يك مسأله خاص تر؟ با يك مسأله مشابه؟

آيا مي توانيد يك قسمت از مسأله را حل كنيد؟ تنها يك جزء از شرط را نگاه داريد. و باقي آن را كنار بگذاريد در اين صورت مجهول تا به چه اندازه معلوم مي شود و چگونه تغيير مي كند؟ آيا مي‌توانيد از داده ها چيز سودمندي استخراج كنيد؟

آيا داده هاي ديگري به فكر شما خطور مي كند كه بتواند براي به دست آوردن مجهول سودمند باشد؟

آيا مي‌توانيد مجهول با داده ها يا در صورت لزوم هر دو را چنان تغيير دهيد كه مجهول تازه و داده‌هاي تازه به يكديگر نزديكتر باشند؟

آيا همه داده ها را به كار برده ايد؟ آيا همه شرط ها را به كار برده ايد؟ آيا همه مفاهيم اصلي مندرج در مساله را بكار برده ايد؟

چند نمونه از استراتژي هاي كه در طول حل مساله ممكن است بكار روند به قرار زير مي باشد:

تهيه مدل يعني رسم الگوي مشابه يا منحني متناسب با موقعيت مساله

تهيه فهرست جدول‌ها و منحني هاي منظم و سازمان يافته و جستجو براي الگو كاركردن برعكس

انتخاب هاي نمادهاي مناسب

مشخص كردن اطلاعات داده شده مورد احتياج و خواسته شده

نوشتن يك معادله يا يك فرمول حل ساده تر و مرتبط با مساله داده شده

تقسيم يك مساله به زير مساله هاي مختلف وحل هر كدام از آنها

استفاده از استدلال استنتاجي

كنترل فرضيه هاي پنهان در صورت مساله حدس يك جواب و آزمايش آن

تغيير نحوه نگرش به مساله (تغيير ديدگاه)

3) اجراي طرح (نقشه):

 پس از آن كه طرح مناسب براي حل مساله تهيه شد بايد آن را به مورد اجرا گذاشت.

شخص بايد نظارت كامل به پيشرفت اجراي طرح داشته باشد تا اگر زماني احساس كند كه طرح كشيده شده او را به هدف كه همان حل مساله مي باشد رهنمون نكند بتواند طرح جديدي را تهيه و اجرا بكند.

سوالاتي كه در ضمن اجراي نقشه معلم مي تواند از شاگرد بپرسد بصورت زير مي باشد. آيا طرحي كه تهيه كرده ايد شما را به حل مساله هدايت مي كند؟

آيا لازم است كه طرح فعلي را كنار گذاشته و طرح جديدي تهيه كند؟

آيا براي اجراي طرح خود به اطلاعات اضافه تر يا كمك ديگران نيازمند مي باشيد؟

4) بازنگري :

 امتحان كردن جوابي كه بدست آمده است پس از پايان اجرا، حل كننده مساله بايد بازنگري بر تمامي مراحل اجراي طرح داشته باشد و يك بررسي كلي در مورد مساله انجام دهد از جمله سوالاتي كه معلم مي تواند در بازنگري مساله از شاگرد بپرسد به صورت زير مي باشد:

آيا نكاتي در مساله وجود دارد كه در حل مسائل ديگر مي تواند مورد استفاده قرار گيرد.

آيا مي توان مساله هاي مرتبط با اين مساله را مطرح كنيد و آنها را حل كنيد.

آيا فكر مي كنيد تمامي راه حل هاي ممكن را يافته ايد؟ آيا مساله راه حل ديگري دارد؟

آيا مي توانيد نتيجه را از راهي ديگر به دست آوريد.

آيا مي توانيد نتيجه يا روش را در مساله هاي ديگر بكار بريد.

بايد توجه داشت تمامي مراحل بالا و سوالات بالا را فرد مي تواند ضمن حل مساله از خودش بپرسد و ضمن حل مساله اجرا كند.

راه‌هاي پيشنهادي براي تقويت يادگيري و حل مسائل درس رياضي

با مطالعه اطلاعات جمع‌آوري شده و تجزيه و تحليل آن‌ها متوجه شدم كه براي يادگيري بهتر و خصوصاٌ حل مسائل غيرمعمولي، بايد دانش‌آموزان را با موضوعاتي همچون يادگيري از طريق راهبردهاي شناختي و فراشناختي، مسائل معمولي و غيرمعمولي، جريان خودتنظيمي و هدف آن، نحوه عملكرد دانش‌آموز خودتنظيم و غير خود تنظيم بامسائل معمولي و غيرمعمولي و... آشنا سازم

 البته ذكر اين مطلب لازم است كه قبل از اجراي روش تدريس با مدير دبيرستان (سركار خانم مرادي) موضوع را در ميان گذاشتم و ايشان را از كار خودم مطلع نموده و موافقت ايشان مبني بر اجراي روش را به دست آوردم.

طي چهار جلسه با تهيه اسلايدهاي پاورپوينت دانش‌آموزان را با يادگيري از طريق شناخت و فراشناخت آشنا نمودم، مسائل معمولي و مسائل غير معمولي و هم چنين نتايج بعضي از تحقيقات انجام شده توسط محققين داخلي و خارجي به اطلاع آنها رساندم و جداول برخورد دانش‌آموزان با مسأله و حل آن در مسائل معمولي و غيرمعمولي در اختيار ايشان قرار دادم. در پايان چهارمين جلسه از دانش‌آموزان خواستم مطالبي را در مورد يادگيري از طريق فراشناخت، خود تنظيمي و موارد ديگر در حد يكي الي دو صفحه جمع‌آوري كنند تا مطالب گفته شده براي آن‌ها مرور و تثبيت گردد. لازم به يادآوري است كه به علت وقت‌گير بودن طرح و زمان كم براي اتمام كتاب رياضي 1 فقط چند مبحث با اين روش در كلاس تدريس شد. در مرحله بعد كار عملي را شروع كرديم طي چهار جلسه 4 موضوع درسي، شامل تقسيم چند جمله بر چندجمله، حل معادله درجه اول، حل معادله درجه دوم و نامعادله درجه اول، انتخاب گرديد دانش‌آموزان به گروه‌هاي 5 نفري تقسيم شدند و مرحله فراشناخت در هنگام تدريس بر روي دانش‌آموزان انجام شد. مثلاٌ در مورد تقسيم يك مسأله به دانش‌آموزان داده شد از آن‌ها خواسته شد براي مسأله صورت مسأله بسازند و هدف كلي مسأله را بيان نمايند يا اين كه مسأله را خرد كنند و بگويند براي حل مسأله به چه اعمال ديگر (مانند ضرب، جمع و ضرب) نيازمندند. از آن‌ها خواسته مسأله خود را در بين راه امتحان كنند. از آن‌ها خواسته شد تا مراحل حل خود را در برگه بنويسند و ....

براي هر گروه به منظور برقراري نظم در گروه يك سرگروه و هم چنين يك نفر به عنوان گزارش‌گر مشخص گرديد تا در پايان كار گزارش كار گروه را به جمع ارائه كند.

بدين ترتيب چهار جلسه تدريس نيز سپري شد كه طرح درس و سؤالاتي كه جهت حل به دانش‌آموزان داده شد در پيوست آمده است. در پايان امتحاني از دانش‌آموزان در رابطه با چهار محور مورد بررسي در كلاس برگزار گرديد و نمره‌گذاري شد و نتايج با نمرات بقيه مباحث كه از اين شيوه تدريس نشده بود و هم چنين كلاس ديگري فقط ازآموزش سنتي بهره‌مند بودند، مقايسه گرديد.

نمره‌گذاري تكاليف رياضي

تكاليف رياضي اعم از معمولي و غيرمعمولي در تدريس دروس به شيوه فراشناختي بر حسب تعداد محاسبات نمره‌گذاري شدند. براي هر محاسبه دو امتياز در نظر گرفته شد. يك امتياز براي تشخيص نوع محاسبات و يك امتياز نيز براي انجام صحيح محاسبات در نظر گرفته شد. در پايان نمره‌ها به مبناي 20 محاسبه گرديد.

چگونگي اجراي راه جديد

تمرين اوليه در سر كلاس شروع شد و چندين جلسه به همين صورت گذشت. در حين تدريس از نظر دانش‌آموزان و همكاران در بهبود روش تدريس كمك گرفته شد و با تمرين هاي جديد و تازه‌ي كه به دانش‌آموزان داده مي‌شد راه حل‌ مسائل مورد بررسي قرار گرفت.

دانش‌آموزان شور و شوق زيادي براي يادگيري درس رياضي پيدا كرده بودند و در حل مسائل تازه به خوبي شركت مي‌كردند. به نظر مي‌رسيد كه كلاس ديگر براي عده‌ي زيادي از دانش‌آموزان فضايي بي‌روح و رمق نيست. نشاط و تلاش به كلاس برگشته بود و ديگر حل تمرين براي دانش‌آموز كار سختي نبود.

 

گردآوري اطلاعات (شواهد 2)

گرچه از رفتار و اظهار نظرهاي دانش‌آموزان پيدا بودكه تغيير و تحولي در يادگيري و حل

تمرين‌هاي درس رياضي به وجود آمده است، ولي به منظور دقيق‌تر مشخص شدن موضوع و مؤثر واقع شدن روش تدريس جديد تصميم گرفتم درباره‌ي آن چه انجام شده است اطلاعات عيني و موثق جمع‌آوري كنم.

سؤالاتي را از كتاب رياضي (1) مباحثي كه به اين روش كار شده بود البته سعي نمودم كه مسائل طراحي شده از نوع مسائل غير معمولي باشد، و به دانش‌آموزان دادم از آن‌ها خواستم كه زمان لازم براي پاسخگويي، هدف از مسأله، اطلاعات اضافه‌تر و... را در مسائل مطرح شده بيان نمايند و در واقع با اين كار جريان خودتنظيمي دانش‌آموزان را اندازه‌گيري كردم. دانش‌آموزان با استقبال و جرأت كافي اقدام به حل آن‌ها نمودند و تقريباٌ بيش از 75% از اين دانش‌آموزان جواب‌هاي درستي به سؤالات داده بودند. لازم به يادآوري است كه مسائل را به صورت جداگانه طي چهار جلسه به دانش‌آموزان دادم و پاسخ آن‌ها را جمع‌آوري كردم در ضمن طي برگزاري آزمون به مشاهده دقيق جلسه مي‌پرداختم و علاقه و انگيزه دانش‌آموزان را به دقت زير نظر داشتم و يادداشت‌هاي را تنظيم نمودم. دانش‌آموزان نيز از حل اين سؤالات به خوبي برآمدند. و نمرات خوبي كسب كردند و اين نشان داد كه دانش‌آموزان نسبت به قبل با علاقه بيشتري در حل مسائل شركت و به خوبي از عهده آن‌ها بر مي‌آيند و ديگر از حفظ اثبات مسائل و رونويسي آن از يك‌ديگر خودداري مي‌نمايند. لازم به ذكر است كه يك‌بار ديگر براي تثبيت نتايج به دست آمده، مسائل را به دانش‌آموزان ديگرم كه براي آن‌ها صحبتي از روش‌هاي به كار گرفته شده در اين كلاس نشده بود، دادم و ميانگين دو گروه را مقايسه كردم. نتايج نشان داد كه ميانگين دو كلاس با يك‌ديگر تفاوت معنادار داشت ميانگين گروه آزمايش (آموزش و استفاده از روش فراشناخت و برنامه خودتنظيمي در حل مسائل رياضي) 2 نمره بيشتر از گروه دوم (آموزش سنتي) بود (سؤالات طرح شده در قسمت پيوست آمده است). براي اطمينان از نتايج حاصله يك بار هم نتايج گروه آموزش را با نتايج امتحاناتي كه قبل از اجراي روش جديد برگزار و ثبت شده بود(در همان كلاس)، مقايسه كردم كه اين نتايج هم پيشرفت دانش‌آموزان را در حل مسايل تاييد كرد و ميانگين نمرات در امتحان برگزار شده از قسمت‌هاي كه به روش آزمايشي تدريس شده بود 48/1 نمره از ميانگين نمرات ثبت شده قبلي بيشتر بود.

تجديد نظر در روش انجام گرفته و اعتباربخشي آن

پس از اين اطلاعات لازم درباره چگونگي اجرا و نتايج به دست آمده جمع‌آوري شد و با توجه به نظرها و انتقادهاي اظهار شده در يك جلسه‌ي مشترك با معلمان ديگر تلاش كردم كاستي‌هاي نظري و عملي خود را تا جايي كه مي‌توانستم برطرف كنم شواهد نشان داد كه روش مؤثر واقع شده است و هر چه تمرين دانش‌آموزان بيش‌تر مي‌شود مهارت آن‌ها در حل تمرين‌هاي سخت و خارج از كلاس افزايش مي‌يابد. در اين راستا از اساتيد نيز خواهش كردم درباره‌ي روش كار من و نتيجه‌ي به دست آمده اظهار نظر كند كه ايشان كار انجام شده را مناسب و موفقيت‌آميز ارزيابي كردند.

مقايسه نتايج پيشرفت تحصيلي در يك كلاس درس سنتي و آزمايشي (آموزش و استفاده از روش فراشناخت و برنامه خودتنظيمي در حل مسائل رياضي) و هم چنين مقايسه نتايج پيشرفت تحصيلي در دو كلاس جداگانه سنتي و آزمايشي (آموزش و استفاده از روش فراشناخت و برنامه خودتنظيمي در حل مسائل رياضي) در جداول زير آمده است. همان طور كه آزمون t نشان مي‌دهد عملكرد در يك كلاس با روش آزمايشي (آموزش و استفاده از روش فراشناخت و برنامه خودتنظيمي در حل مسائل رياضي) و هم چنين در دو كلاس با روش آزمايشي (آموزش و استفاده از روش فراشناخت و برنامه خودتنظيمي در حل مسائل رياضي) به طور معناداري بالاتر مي‌باشد.

 

جدول (1):  مقايسه داده‌هاي توصيفي پيشرفت تحصيلي در دو روش سنتي و آزمايشي (آموزش و استفاده از روش فراشناخت و برنامه خودتنظيمي در حل مسائل رياضي) در يك كلاس درس

آماره

روش سنتي

آزمايشي (آموزش و استفاده از روش فراشناخت و برنامه خودتنظيمي در حل مسائل رياضي)

متغير وابسته

ميانگين

انحراف‌معيار

انحراف از ميانگين

ميانگين

انحراف‌معيار

انحراف از ميانگين

 

15.34

2.85

0.48

82/16

1.89

0.31

 

جدول (2):  مقايسه داده‌هاي استنباطي پيشرفت تحصيلي در دو روش سنتي و آزمايشي (آموزش و استفاده از روش فراشناخت و برنامه خودتنظيمي در حل مسائل رياضي) در يك كلاس درس

t آزمون

آزمون لوين

سطح معني داري

درجه آزادي

Tمقدار

سطح معني داري

f مقدار

 

.013

68

-2.565

.054

4.196

متغير وابسته

 

جدول (3):  مقايسه داده‌هاي توصيفي پيشرفت تحصيلي در دو روش سنتي و آزمايشي (آموزش و استفاده از روش فراشناخت و برنامه خودتنظيمي در حل مسائل رياضي) در دو كلاس درس متفاوت

آماره

روش سنتي

آزمايشي (آموزش و استفاده از روش فراشناخت و برنامه خودتنظيمي در حل مسائل رياضي)

متغير وابسته

ميانگين

انحراف‌معيار

انحراف از ميانگين

ميانگين

انحراف‌معيار

انحراف از ميانگين

 

14.82

2.57

0.43

82/16

1.89

0.31

 

جدول (4):  مقايسه داده‌هاي استنباطي پيشرفت تحصيلي در دو روش سنتي و آزمايشي (آموزش و استفاده از روش فراشناخت و برنامه خودتنظيمي در حل مسائل رياضي) در دو كلاس درس متفاوت

t آزمون

آزمون لوين

سطح معني داري

درجه آزادي

Tمقدار

سطح معني داري

f مقدار

 

.000

68

2.75

0.100

2.78

متغير وابسته

 

آزمون لوين در جدول 2 و جدول 4 به ترتيب نشان مي‌دهد كه داده‌ها نرمال است چون سطح معني‌داري]54/0[  و ]100/0[ از 05/0 بزرگتر است يعني معنادار نيست پس در نتيجه داده‌ها نرمال و مي‌توان از آزمون‌هاي پارامتريك استفاده كرد.

در مرحله بعد ميانگين دو آزمون كه يكي مباحثي بوده است كه به كمك جريان فراشناخت وبرنامه خودتنظيمي و يكي مباحثي كه با استفاده از روش‌هاي معمولي و سنتي در يك كلاس رياضي و دو كلاس درس به طور جداگانه صورت گرفته است با استفاده از آزمون t مقايسه شده است كه نتايج مندرج در جدول2 و 4 به ترتيب نشان مي‌دهد كه تفاوت معناداري بين دو گروه ] مقدار t  به دست آمده 56/2- و سطح معناداري 013/0[  ، ] مقدار t  به دست آمده 75/2و سطح معناداري 000/0[وجود دارد و با توجه به اين ميانگين گروه آزمايش بالاتر است اين تفاوت به نفع گروه آزمايش مي‌باشد. يعني فرآيند فراشناخت و تدريس دروس به كمك اين فرآيند توانسته است ميانگين نمرات دانش‌آموزان كلاسدر يك كلاس و دو كلاس  را به ترتيب به اندازه 48/1 و 2 نمره افزايش دهد.

 

نتايج

از آن چه گذشت مي‌توان به نتايج زير اشاره كرد:

با اجراي اين روش

1-دانش‌آموزان به درس رياضي علاقه‌مند‌تر شدند و نشاط و شوق آموختن به كلاس بازگشت.

2-اكثر دانش‌آموزان در حل مسائل درس رياضي فعال شدند

3-خودپنداره‌ي دانش‌آموزان درباره‌ حل تمرين‌هاي رياضي دگرگون شد و اكثر دانش‌آموزان به خودباوري رسيدند. و هراس از حل نشدن تمرين، به پايان رسيد.

4-كلاس براي معلم هم خسته‌آور و ملال‌انگيز نبود.

5-والدين هم از چگونگي پيشرفت دانش‌آموزان در اين درس اعلام رضايت نمودند.

6-مشاركت ميان دانش‌آموز و معلم نيز افزايش يافته بود.

7-علاوه بر دانش‌آموزان، معلمان نيز خود با مطالب و ديدگاه‌هاي و تجربه‌هاي جديد آشنا شدند.

نتيجه‌گيري

    روش‌هاي جديد بر مبناي تفكر بنا شده اند وتفكر زمينه ساز زايش ذهني براي توليد علم مي‌باشد. از ميان اين روش‌ها به روش كاوشگري، حل مسأله، اكتشافي و تفكر انتقادي پرداخته شد. هدف روش‌ كاوشگر، تشويق فراگيران به سئوال پرسيدن و جستجوي اطلاعات بود و فرايندهاي انعكاسي آن، شامل مشاهده، طبقه‌بندي، استنباط سنجش، منتقل نمودن، پيش‌بيني، شكل دادن فرضيات، تفسير و آزمايش مي‌شد كه فراگير بايدرعايت مي‌نمود. آموزش به اين طريق، با بسياري از خصوصيات ساختارگرايي شباهت دارد كه هر دوي اين‌ها بر تمركز و محوريت فراگير، انعطاف زياد و رسيدن به نتايج چند وجهي تأكيد دارند.

    دو مدل كاوش‌گري، به شيوه تحقيق استقرايي هدايتي و غير هدايتي (هدايت نشده) بودند كه هر دو اين ها بر استدلال استقرايي پايه‌گذاري شده و تنها در ميزان دخالت مربي اختلاف دارند.

    علاوه بردو مدل بالا، سه مدل ديگر تحقيقي روش حل مسأله، يادگيري اكتشافي و تفكر انتقادي بود، كه تمام اين‌ها براي رشد مهارت‌هاي تفكر در برنامه‌ي درسي مورد استفاده قرار مي‌گيرند.

     در اين روش ها، فراگير مي‌تواند، مطالب و اطلاعات را خلاصه كند و با اين كار و با طي مراحل ذهني هدايت تحقيق در يك حالت منظم،درك و به فراشناخت وارد ‌شود. علاوه بر اين فراگير ياد مي‌گيرد كه تفكر خودشان را مورد نقد قرار دهد و به فرايند، انجام تفكر و مباني آن پي ببرند و از اين طريق هم تفكر خود و هم تفكر ديگران را اصلاح نمايند و فضاي لازم براي توليد علم و نظريه پردازي باز شود. البته تمام اين ها مستلزم وجود انگاره هاي رشد يابنده در ذهن مربي مي باشد كه به صورت زير مي توان نشان داد:

    در پايان به چند نكته كاربردي براي زايش علم و نوآوري اشاره مي شود:

    1- داشتن طرح براي تفكر: واحدها و درس‌ها را بر مبناي مفاهيم و تعميمات توسعه دهد.

    2- معنادار كردن آموزش: هر درس را با تجربيات فراگيران متصل كنيد و با اين كار آن را معنادار كنيد.

    3- طرح سئوالات تحريك كننده افكار: سئوالاتي نظير، چگونه شما فهميديد، عقيده اصلي چيست؟ و يا چه گزينه‌هايي براي مشكل بهتر است؟

    4- آگاه كردن فراگيران از فرآيندهاي ذهني‌شان: مثلاً اينگونه شروع كنيد، از مشاهدات شما درباره‌ي قيمت در اين چارت مي‌توان درباره‌ي عرضه و تقاضا به نتايجي دست يافت.

    5- توضيح مكرر در مورد فرآيند افكار خودتان: مثلاً در اين نوار، من افكارم را به طوري كه درس امروز را برنامه‌ريزي كرده‌ام ضبط كرده‌ام. همان‌طوري كه شما به آن گوش مي‌دهيد مثال‌هايي از مهارت‌هاي تفكر را مشخص كنيد.

    6- حفظ اطلاعات قبل از فراگيران: پاسخ‌هاي فراگيران را خلاصه كنيد و آن‌ها را در روي تخته يا يك كاغذ ضبط نماييد.

    7- فرصت به فراگيران براي توضيح: به فراگيران فرصت‌هاي مكرري براي توضيح اين كه چه چيزي را مي‌فهمند يا چه چيزي را نمي‌فهمند، بدهيد.

    8- معتبر بودن را به عنوان يك معيار تشويق كنيد: مثلاً در مقابل اين سئوال معنا مي‌دهد، چرا آن جا معنا نمي‌دهد؟ ميزان اعتبار پاسخ او چيست؟

    9- ثابت قدم باشيد: آموزش تفكر بايد قسمتي از درس هر روز باشد نه اين كه گاه‌گاهي انجام شود.

    10- صبور باشيد و زمان بدهيد: تغييرات مشخص و كافي حداقل به يك ترم وقت نياز دارند، لذا عجله نكنيد و فضاي لازم را براي تفكر انتقادي و سطح بالاتر ايجاد كنيد و با بكاربردن اين دستورات بدانيد كه فضاي لازم را براي نمايش انديشه باز نموده ايد.

پيشنهادات

1-براي اين كه توانايي حل مسأله را در دانش‌آموزان افزايش دهيم آن ها گروه‌بندي كنيم.

2-از آن‌ها بخواهيم مسأله را در گروه مرور و به يكديگر تفهيم كنند.

3-آن چه از مسأله متوجه شده‌اند را در كلاس ارائه نمايند و معلم به عنوان راهنما دانش‌آموزان را راهنمايي كند.

4- از دانش‌آموزان بخواهيم مسأله را خرد كنند.

5- اطلاعات لازم و غير لازم مسأله را مشخص كنند.

6-مسائل را دقيق بخوانند و زير كلمات كليدي آن خط بكشند و در مسير حل از هريك كليدي به عنوان يك سرنخ استفاده نمايند.

7-بعد از حل حتماٌ مسأله را بازنگري كنند.

8-مسأله‌ي خود را به روش‌هاي ممكن امتحان كنند.

9- در صورت داشتن راه حل‌هاي جديد آن راه حل‌هاي جديد را در كلاس ارائه نمايند.

10-در مسير حل، برجواب‌هاي خود نظارت و كنترل داشته باشند.

 

 

منابع

1) آلستر راس. (1377). تاريخچه رياضيات به زبان ساده ، آلستر راس، ترجمه ناصر ميراب زاده.

2) پوليا، جورج، چگونه مساله را حل كنيم؟ ، ترجمه احمد آرام.

3) جهاني پور، روح ا…، انتخاب استراتژي در آموزش مساله، مجله رشد رياضي

4) شوئنفلد، آلن، آموزش هنر مساله حل كردن، رشد آموزش رياضي.

5) شوئنفيلد، اي، اچ، فراشناخت و رياضيات، مترجم فريبا كريمي، رشد آموزش رياضي، سال پانزدهم، شماره 55

6) صمدي، معصومه. (1383). نقش دانش فراشناخت در حل مساله رياضي دانش آموزان پايه چهارم ابتدايي، رشد آموزش رياضي ـ سال چهاردهم شماره 53

7) صمدي، معصومه. (1383). بررسي نقش راهبردهاي خودتنظيمي در حل مساله رياضي دانش آموزان ، نوآوري‌هاي آموزشي ـ سال سوم شماره 7.

8) قورچيان، نادرقلي و همكاران. (1378). نظريه‌هاي يادگيري و نظريه فراشناخت در فرآيند ياددهي و يادگيري. تهران:انتشارات تربيت، چاپ دوم.

9) گويا، زهرا، حاج بابايي، جواد، مدل پيشنهادي پوليا براي حل مساله، رشد آموزش رياضي ،سال يازدهم شماره 47

10)گويا، زهرا، واقعاً اين همه هياهو در مورد فراشناخت چيست؟ رشد آموزش رياضي سال يازدهم، شماره 56-55

11)نيازآذري، كيومرث. (1382). فراشناخت در فرآيند ياددهي و يادگيري. تهران: انتشارات فراشناختي انديشه، چاپ اول.

 


[1] -Lowrie & Whitland

[2] -Lucangli & Cornoldi

[3] -routine problem

[4] -Non-routine problem

[5] -Lester

[6] - Self-Awareness

[7] - Control And Self Regulation

[8]- Belif-System

[9]- Cooperative Small Group work

[10]- Whole –Class Discussion

[11]- Reflective Writing

[12]- Zone of Development opproximal

هقت اورنگ

هفت اورنگ:

 

در صورت فلكي به هفت اورنگ موسوم است:
1- هفت اورنگ كهين يا دبّ اصغر يا بنات النعش صغري كه به شكل «خرس» نمايانده شده است و روبروي بنات النعش كبري قرار دارد وآن را خرس كوچك نيز نامند.
2- هفت اورنگ مهين يا دبّ اكبر يا بنات النعش كه هفت خواهران و هفت برادران نيز ناميده اند و آن را خرس بزرگ نيز گويند.
هفت گنج خسرو پرويز نام داستاني است از جمله360داستان باربد كه در فرهنگهاي فارسي آمده و نظامي در خسرو شيرين آن را به نظم درآورده است و اين داستان در وصف ثروت خسرو پرويز است كه آن هفت گنج نام دارد:

1-گنج عروس  2-گنج باد آورد  3-گنج افراسياب   4-گنج سوخته   5-گنج خضراء   6-گنج شاد آورد   7-گنج بار

فردوسي هم هفت گنج را بنام هفت گنج ديبۀ خسروي نگاشته است.

 

 

نظم غیر روایی

رباعی


"رباعی" از کلمه ی "رباع" به معنی "چهارتایی" گرفته شده است.

"رباعی" شعری است چهار مصراعی که بر وزن "لاحول و لاقوة الابالله" سروده می شود.

سه مصراع اول رباعی تقریباً مقدمه ای برای منظور شاعر هستند و حرف اصلی در مصراع چهارم گفته می شود.

رباعی در قدیم را از لحاظ موضوع می توان به سه دسته تقسیم کرد:

الف) رباعی عاشقانه: مثل رباعی های رودکی

ب) رباعی صوفیانه : مثل رباعی های ابوسعید ابوالخیر، عطار و مولوی

ج) رباعی فلسفی: مثل رباعی های خیام


شکل رباعی به صورت زیر است:

..................... الف ///////// ..................... الف

..................... ب ///////// ....................... الف

البته در زمانهای قدیم بعضی رباعی ها دارای چهار مصراع هم قافیه بودند.

نمونه هایی از رباعی:

جز من اگرت عاشق شیداست بگو ----- ور میل دلت به جانت ماست بگو

ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو ----- گر هست بگو، نیست بگو، راست بگو
(مولوی)

هر سبزه که بر کنار جویی رسته است ---- گویی زلب فرشته خویی رسته است

پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی ---- کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است
(خیام)

 

 دوبیتی



کلمه ی "دوبیتی" علاوه بر اینکه در مورد رباعی به کار می رود به معنی شعری است که دارای چهار مصراع است. دوبیتی شعری است که دارای چهار مصراع است و می تواند در هر وزنی سروده شود. رباعی نیز در واقع یک نوع دوبیتی است که وزن خاصی دارد. بیشتر دو بیتی های مربوط به بابا طاهر است.


نمونه هایی از دو بیتی های باباطاهر:

دل عاشق به پیغامی بسازد ----- خمارآلوده با جامی بسازد

مرا کیفیت چشم تو کافی است ----- ریاضت کش به بادامی بسازد

***

ز دست دیده و دل هر دو فریاد ----- هر آنچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد-------------زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

***

جوونی هم بهاری بود و گذشت ----- به ما یک اعتباری بود و بگذشت

میون ما و تو یک الفتی بود. ------ که آن هم نوبهاری بود و گذشت

 

ترجیع بند



ترجیع بند از چند قطعه شعر تشکیل شده است که هر کدام از این قطعه شعرها دارای قافیه و وزن یکسان هستند و در آخر هر رشته شعر یک بیت یکسان با قافیه ای جداگانه تکرار می شود.

بهترین ترجیح بندهای مربوط به سعدی ، هاتف و فرخی است.

از ترجیع بندهای معروف ادبی فارسی ترجیع بند هاتف است که بیت ترجیع آن این است:


که نیکی هست و هیچ نیست جز او ----- وحده لا اله الا هو

نمونه ای از ترجیع بند از دیوان سعدی

دردا که به لب رسید جانم ----- آوخ که ز دست شد عنانم

کس دید چو من ضعیف هرگز ----- کز هستی خویش در گمانم

پروانه ام اوفتان و خیزان ----- یکبار بسوز و وارهانم

گر لطف کنی به جای اینم ----- ورجور کنی سرای آنم

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله کار خویش گیرم

زان رفتن و آمدن چگویم ----- می آیی و می روم من از هوش

یاران به نصیحتم چه گویند ----- بنشین و صبور باش و مخروش

ای خام، من این چنین در آتش ----- عیبم مکن ار برآورم جوش

تا جهد بود به جان بکوشم ----- و آنگه به ضرورت از بن گوش

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم

ای بر تو قبای حسن چالاک ----- صد پیرهن از جدائیت چاک

پیشت به تواضع است گویی ----- افتادن آفتاب بر خاک

ما خاک شویم و هم نگردد ----- خاک درت از جبین ما پاک

مهر از تو توان برید هیهات ----- کس بر تو توان گزید حاشاک

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم

** توضیح: به علت طولانی بودن ترجیع بند تنها قسمتهایی از آن انتخاب شده است که نشان دهنده ساختار شعری ترجیع بند باشد.

 

 ترکیب بند



ترکیب بند از لحاظ ساختار شعری مانند "ترجیع بند" است و تنها تفاوت آن این است که بیت تکرار شده در بین قطعه های شعر یکسان نیستند.

از ترکیب بندهای معروف ترکیب بند محتشم کاشانی در توصیف واقعه ی کربلاست.


نمونه ی ترکیب بند از وحشی بافقی


دوستان شرح پریشانی من گوش کنید ----- داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید ----- گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جانسوز نهفتن تا کی

 سوختم سوختم این سوز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ----- ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم ----- بسته سلسله ی سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

 یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت -----سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت ----- یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم

 باعث گرمی بازار شدش من بودم


** توضیح: به علت طولانی بودن، تنها قسمت هایی از ترکیب بند که نشان دهنده ی ساختار شعری آن باشد انتخاب شده است.

 

 مسمط



مجموعه جدید مصراع همقافیه (بند مسمط) و یک مصراع که قافیه آن مستقل است. (رشته مسمط یا مصراع تسمیط) و این شکل چند بار با قافیه های متفاوت تکرار می شود.

و اما مصراع های جدا با هم قافیه دارند، بدین نحو: الف�الف�الف�ی� ب�ب�ب� ی � ح� ح�ج�ی به مسمط هایی که بند مسمط و رشته مسمط آنها مجموعه سه مصراع باشد مسمط مثلث به چهار مصراع مربع و به پنج مصراعی مخمس و به شش مصرایی مسدس گویند. مسمط حداقل مثلث و حداکثر (معمولاً) مسدس است و همه مسمطات منوچهری مسدس است.

مانند:

گویی بط سپید جامه به صابون زده است --- کبک دری ساق پای در قدح خون زده است

بر گل تر دلیب، گنج فریدون زده است --- لشگر چین در بهار، خیمه به هامون زده است

لاله سوی جویبار خرگه بیرون زده است --- خیمه آن سبزگون خرگه اینآتشین

باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمده است � کم سخن عندلیب،دوش به گوش آمده است

از شغب مردمان لاله به جوش آمده است --- زیر به بانگ آمده است بم بخروش آمده است

نسترن مشکبوی، مشک فروش آمده است --- سیمش در گردناست، مشکش در آستین

مسمط معمولاً ساختمان قصیده را دارد اول آن تغزل است و بعد تخلص به مدح می پردازد. این نوع جدید مسمط است که به ابتکار منوچهری از مسمط قدیم ساخته شده است، مسمط قدیم بیتی است چند لختی که لخت های آن یک قافیه دارند (قافیه درونی) و لخت آخری آن با لخت های آخر ابیات دیگر هم قافیه است (قافیه بیرونی) او گاهی به این گونه اشعار شعر مسجع گویند و نمونه آن در اشعار مولانا زیاد است.


دیده سیرست مرا جان دلیرست مرا ----- زهره شیرست مرا، زهره تابیده شدم

شکر کند عاشق حق، کز همه بردیم سبق ---- بر زبر هفت طبق، اختر رخشنده شدم

باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان----- کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم

این ابیات را می توان به شکل زیر (مسمط و مربع) نوشت:

دیده سیرت مرا ----- جان دلبراست مرا

زهره شیرست مرا ---- زهره تابنده شدم

که هر مصراع آن دو بار مفتعلن و به اصطلاح عروصی مربع است که در شعر فارسی مفعول نیست و ابیات فارسی معمولاً مسدس و یا مثمن هستند. از این رو منوچهری این پاره ها را طولانی تر کرد و به حد مصراع مفعول در شعر فارسی رساند.

منظومه های عرفانی  

منظومه های عرفانی 

 

عبدالرحمان جامی

 

نورالدین عبدالرحمان جامی به سال ۸۱۷ ه.ق در خرجرد از ولایت جام خراسان تولد یافت.تخلص جامی هم به مناسبت ولایت جام است و هم به حکم ارادتی است که نسبت به شیخ الاسلام احمد جام داشت.جامی از خردسالی به همراه پدر به هرات و بعد به سمرقند رفت و در آن دیار که مراکز علوم اسلامی و ادبیات ایرانی بود به کسب علوم و ادب پرداخت و در علوم دینی و تاریخ و ادب کمال یافت سپس پای به عالم عرفان نهاد و به سیر و سلوک افتاد. می توان گفت جامی بزرگترین شاعر و ادیب قرن نهم و اخرین شاعر بزرگ متصوفه است که اسم او را می توان در ردیف (انوری و سعدی و جلال الدین و حافظ و خیام و فردوسی) برد. جامی در مثنویات خود (نظامی) را سرمشق قرار داده و در مقابل خمسه نظامی هفت مثنوی به عنوان هفت اورنگ سروده است به نامهای زیر:

هفت اورنگ یکی از آثار منظوم جامی است که از هفت بخش تشکیل شده‌است:

  • مثنوی سلسلةالذهب در مسایل دینی و اخلاقی همراه با قصص گوناگون که به نام سلطان حسین بایقرا سروده شده‌است.
  • سلامان و ابسال که داستانی است عاشقانه و عرفانی از منابع یونانی و پیش از جامی، سیناپور و دیگران آن را تصنیف کرده‌اند.
  • تحفةالاحرار مثنوی عرفانی و دینی است به نام خواجه ناصرالدین نقشبندی.
  • سبحةالابرار نیز در تصوف و مسایل اخلاقی همراه با تمثیلات بسیار است.
  • یوسف و زلیخا که بهترین مثنوی‌های جامی و به نام سلطان حسین است.
  • لیلی و مجنون که روایتی از داستان لیلی و مجنون است.

خردنامه اسکندری در حکمت و مسایل فلسفی است که به وزن اسکندرنامه نظامی سروده شده است. خردنامه اسکندری به "بحر متقارب" برای ذکر حکمت و مواعظ از زبان فیلسوفان یونان سروده و هر بخش را خردنامه نامیده است. مانند : خردنامه‌ی اسطاطالیس و خردنامه‌ی سقراط و مانند آن.

هر هفت منظومه ی یادشده، در قالب مثنوی سروده شده‌اند، قالبی مناسب روایت داستان‌های حماسی، تاریخی، عاشقانه و اندرزگونه. سه منظومه از این میان، عاشقانه‌های تمثیلی است، مشتمل بر یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون و سلامان و آبسال. مثنوی‌های سلسلةالذهب، سبحةالابرار و تحفةالاحرار راوی داستان‌هایی آموزنده‌اند، و اسکندرنامه یا خردنامه ی اسکندری منظومه‌ای‌ست حماسی و آموزنده.
تاریخ سرایش اثر به یقین مشخص نیست (۸۷۳ ه. ق. روایت شده)، هم چنین روشن نیست که این منظومه به دستور سلطان حسین بایقرا سروده شده‌باشد. آنچه روشن‌است، این که جامی در شیوه ی سرایش این اثر، از شعرای پیشین و به طور مشخص از نظامی گنجوی تاثیر پذیرفته‌است.
مضمون هفت اورنگ از اندیشه‌های صوفیه، علی‌الخصوص فرقه ینقشبندیه متاثر است، که جامی در جوانی پیرو آن بود. چه اینکه در ۸۶۱ هجری قمری، مرشد نقشبندیه در هرات بود. زبان جامی در این اثر، چون دیگر ادیبان صوفی‌مسلک، سرشار از استعاره و نماد عارفانه‌است. با این فرض که انتقال و درک مفاهیم عرفانی، فلسفی و اخلاقی به مخاطب ساده نیست، حکایت‌ها در قالبی تمثیلی، و از زبان شخصیت‌های انسانی و حیوانی روایت شده‌است.

نمونه شعری زیبا از عطار نیشابوری


آفرین جان آفرین پاک را


آنکه جان بخشید و ایمان خاک را


عرش را بر آب بنیاد او نهاد


خاکیان را عمر بر باد او نهاد


آسمان را در زبردستی بداشت


خاک را در غایت پستی بداشت


آن یکی را جنبش مادام داد


وان دگر را دایما آرام داد


آسمان چون خیمهٔ برپای کرد


بی ستون کرد و زمینش جای کرد


کرد در شش روز هفت انجم پدید


وز دو حرف آورد نه طارم پدید


مهرهٔ انجم ز زرین حقه ساخت


با فلک در حقه هر شب مهره باخت


دام تن را مختلف احوال کرد


مرغ جان را خاک در دنبال کرد


بحر را بگذاشت در تسلیم خویش


کوه را افسرده کرد از بیم خویش


بحر را از تشنگی لب خشک کرد


سنگ را یاقوت و خون را مشک کرد


روح را در صورت پاک اونمود


این همه کار از کفی خاک او نمود


عقل سرکش را به شرع افکنده کرد


تن به جان و جان به ایمان زنده کرد


کوه را هم تیغ داد و هم کمر


تا به سرهنگی او افراخت سر


گاه گل در روی آتش دسته کرد


گاه پل بر روی دریا بسته کرد


نیم پشه بر سر دشمن گماشت


بر سر او چار صد سالش بداشت


عنکبوتی را به حکمت دام داد


صدر عالم را درو آرام داد


بست موری را کمر چون موی سر


کرد او را با سلیمان در کمر


خلعت اولاد عباسش بداد


طاء و سین بی‌زحمت طاسش بداد


پیشوایانی که ره بین آمدند


گاه و بی‌گاه از پی این آمدند


جان خود را عین حیرت یافتند


هم ره جان عجز و حسرت یافتند


درنگر اول که با آدم چه کرد


عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد


بازبنگر نوح را غرقاب کار


تا چه برد از کافران سالی هزار


باز ابراهیم را بین دل شده


منجنیق و آتشش منزل شده


باز اسمعیل را بین سوگوار


کبش او قربان شده در کوی یار


باز در یعقوب سرگردان نگر


چشم کرده در سر کار پسر


باز یوسف را نگر در داوری


بندگی و چاه و زندان بر سری


باز ایوب ستمکش را نگر


مانده در کرمان و گرگان پیش در


باز یونس را نگر گم گشته راه


آمده از مه به ماهی چند گاه


باز موسی را نگر ز آغاز عهد


دایه فرعون و شده تابوت مهد


باز داود زره‌گر را نگر


موم کرده آهن از تف جگر


باز بنگر کز سلیمان خدیو


ملک وی بر باد چون بگرفت دیو


باز آن را بین که دل پر جوش شد


اره بر سر دم نزد خاموش شد


باز یحیی را نگر در پیش جمع


زار سر بریده در طشتی چو شمع


باز عیسی را نگر کز پای دار


شد هزیمت از جهودان چند بار


باز بنگر تا سر پیغامبران


چه جفا و رنج دید از کافران


تو چنان دانی که این آسان بود


بلکه کمتر چیز ترک جان بود


چند گویم چون دگر گفتم نماند


گر گلی کز شاخ می‌رفتم نماند


کشتهٔ حیرت شدم یکبارگی


می‌ندانم چاره جز بی‌چارگی


ای خرد در راه تو طفلی بشیر


گم شده در جست و جویت عقل پیر


در چنان ذاتی من آنگه کی رسم


از زعم من در منزه کی رسم


نه تو در علم آیی و نه در عیان


نی زیان و سودی از سود و زیان


نه ز موسی هرگزت سودی رسد


نه ز فرعونت زیان بودی رسد


ای خدای بی‌نهایت جز تو کیست


چون توئی بی‌حد و غایت جز تو چیست


هیچ چیز از بی‌نهایت بی‌شکی


چون به سر ناید کجا ماند یکی


ای جهانی خلق حیران مانده


تو بزیر پرده پنهان مانده


پرده برگیر آخر و جانم مسوز


بیش ازین در پرده پنهانم مسوز


گم شدم در بحر حیرت ناگهان


زین همه سرگشتگی بازم رهان


در میان بحر گردون مانده‌ام


وز درون پرده بیرون مانده‌ام


بنده را زین بحر نامحرم برآر


تو درافکندی مرا تو هم برآر


نفس من بگرفت سر تا پای من


گر نگیری دست من ای وای من


جانم آلودست از بیهودگی


من ندارم طاقت آلودگی


یا ازین آلودگی پاکم بکن


یا نه در خونم کش و خاکم بکن


خلق ترسند از تو من ترسم ز خود


کز تو نیکو دیده‌ام از خویش بد


مردهٔی‌ام می‌روم بر روی خاک


زنده گردان جانم ای جانبخش پاک


مؤمنو کافر به خون آغشته‌اند


یا همه سرگشته یا برگشته‌اند


گر بخوانی این بود سرگشتگی


ور برانی این بود برگشتگی


پادشاها دل به خون آغشته‌ام


پای تا سر چون فلک سرگشته‌ام


گفته‌ای من با شماام روز و شب


یک نفس فارغ مباشید از طلب


چون چنین با یکدگر همسایه‌ایم


تو چو خرشیدی و ما هم سایه‌ایم


چه بود ای معطی بی‌سرمایگان


گر نگه داری حق همسایگان


با دلی پر درد و جانی با دریغ


ز اشتیاقت اشک می‌بارم چو میغ


گر دریغ خویش برگویم ترا


گم بباشم تا به کی جویم ترا


ره برم شو زان که گم راه آمدم


دولتم ده گرچه بی‌گاه آمدم


هرکه در کوی تو دولت یار شد


در تو گم گشت وز خود بی‌زار شد


نیستم نومید و هستم بی‌قرار


بوک درگیرد یکی از صد هزار

 

از عطار نیشابوری

عطار

 

 

بنام کردگار هفت افلاک
که پیدا کرد آدم از کفی خاک
خداوندی که ذاتش بی‌زوالست
خرد در وصف ذاتش گنگ و لالست
زمین و آسمان از اوست پیدا
نمود جسم و جان از اوست پیدا
مه و خورشید نور هستی اوست
فلک بالا زمین در پستی اوست
ز وصفش جانها حیران بمانده
خرد انگشت در دندان بمانده
صفات لایزالش کس ندانست
هر آن وصفی که گوئی بیش ازانست
دو عالم قدرة بیچون اویست
درون جانها در گفت و گویست
ز کُنه ذات او کس را خبر نیست
بجز دیدار او چیزی دگر نیست
طلب گارش حقیقت جمله اشیا
ز ناپیدائی او جمله پیدا
جهانی از نور ذات او مزّین
صفات از ذات او پیوسته روشن
ز خاکی این همه اظهار کرد او
ز دودی زینت پرگار کرد او
ز صنعش آدم از گِل رخ نموده
زوَی هر لحظه صد پاسخ شنوده
ز علمش گشته آنجا صاحب اسرار
خود اندر دید آدم کرده دیدار
نه کس زو زاده نه او زاده از کس
یکی ذاتست در هر دوجهان بس
ز یکتائی خود بیچون حقیقت
درون بگرفته و بیرون حقیقت
حقیقت علم کلّ اوراست تحقیق
دهد آن را که خواهد دوست توفیق
بداند حاجت موری در اسرار
همان دم حاجتش آرد پدیدار
شده آتش طلب گار جلالش
دمادم محو گشسته ازوصالش
ز حکمش باد سرگردان بهر جا
گهی در تحت و گاه اندر ثریّا
ز لطفش آب هرجائی روانست
ز فضلش قوّت روح و روانست
ز دیدش خاک مسکین اوفتاده
ازان در عزّ و تمکین اوفتاده
ز شوقش کوه رفته پای در گل
بمانده واله و حیران و بی دل
ز ذوقش بحر در جوش و فغانست
ازان پیوسته او گوهر فشانست
نموده صنع خود در پارهٔ خاک
درونش عرش و فرش و هفت افلاک
نهاده گنج معنی در درونش
بسوی ذات کرده رهنمونش
همه پیغمبران زو کرده پیدا
نموده علم او بر جمله دانا
که بود آدم کمال قدرت او
بعالم یافته بد رفعت او
دوعالم را درو پیدا نموده
ازو این شور با غوغا نموده
تعالی الله یکی بی‌مثل و مانند
که خوانندت خداوندان خداوند
توئی اول توئی آخر تعالی
توئی باطن توئی ظاهر تعالی
هزاران قرن عقل پیر در تاخت
کمالت ذرّهٔ زین راه نشناخت
بسی کردت طلب اما ندیدت
فتاد اندر پی گفت و شنیدت
تو نوری در تمام آفرینش
بتو بینا حقیقت عین بینش
عجب پیدائی و پنهان بمانده
درون جانی و بی جان بمانده
همه جانها زتو پیداست ای دوست
توئی مغز و حقیقت جملگی پوست
تو مغزی در درون جان جمله
ازان پیدائی و پنهان جمله
ازان مغزی که دایم در درونی
صفات خود در آنجا رهنمونی
ندیدت هیچکس ظاهر در اینجا
از آنی اوّل و آخر در اینجا
جهان پر نام تو وز تو نشان نه
بتو بیننده عقل و تو عیان نه
نهان از عقل و پیدا در وجودی
ز نور ذات خود عکسی نمودی
ز دیدت یافته صورت نشانه
نماند او تو مانی جاودانه
یکی ذاتی که پیشانی نداری
همه جانها توئی جانی نداری
دوئی را نیست در نزدیک تو راه
حقیقت ذات پاکت قل هو الله
مکان و کون را موئی نسنجی
همه عالم طلسمند و تو گنجی
توئی در جان و دل گنج نهانی
تو گفتی کنتُ کنزاً هم تو دانی
دو عالم از تو پیدا و تو درجان
همی گوئی دمادم سرِّ پنهان
حقیقت عقل وصف تو بسی کرد
به آخر ماند با جانی پُر از درد
زهی بنموده رخ از کاف و از نون
فکنده نورِ خود بر هفت گردون
زهی گویا ز تو کام و زبانم
توئی هم آشکارا هم نهانم
زهی بینا ز تونور دو دیده
ترا در اندرون پرده دیده
زهی از نور تو عالم منوّر
ز عکس ذات تو آدم مصوّر
زهی در جان و دل بنموده دیدار
جمال خویش را هم خود طلب گار
تو نور مجمع کون و مکانی
تو جوهر می ندانم کز چه کانی
تو ذاتی در صفاتی آشکاره
همه جانها به سوی تو نظاره
برافگن برقع و دیدار بنمای
بجزو و کل یکی رخسار بنمای
دل عشّاق پر خونست از تو
ازان از پرده بیرونست از تو
همه جویای تو تو نیز جویا
درون جملهٔ از عشق گویا
جمالت پرتوی در عالم انداخت
خروشی در نهاد آدم انداخت
از اوّل آدمت اینجا طلب کرد
که آدم بود ازتو صاحب درد
چو بنمودی جمال خود به آدم
ورا گفتی بخود سرّ دمادم
کرامت دادیش در آشنائی
ز نورت یافت اینجا روشنائی
که داند سرّ تو چون هم تودانی
گهی پیدا شوی گاهی نهانی
گهی پیدا شوی در رفعت خود
گهی پنهان شوی در قربت خود
گهی پیدا شوی اندر صفاتت
گهی پنهان شوی در سوی ذاتت
گهی پیدا شوی چون نور خورشید
گهی پنهان شوی در عشق جاوید
گهی پیدا شوی از عشق چون ماه
گهی پنهان شوی در هفت خرگاه
ز پیدائی خود پنهان بمانی
ز پنهائی خود یکسان بمانی
بهر کسوة که می‌خواهی برآئی
زهر نقشی که می‌خواهی نمائی
تو جان جانی ای در جان حقیقت
همان در پرده‌ات پنهان حقیقت
چه چیزی تو که ننمائی رخ خویش
چو دم دم می‌دهی مان پاسخ خویش
تو آن نوری که اندر هفت افلاک
همی گشتی بگرد کرّهٔ خاک
تو آن نوری که در خورشیدی ای جان
ازان در جزو و کل جاویدی ای جان
تو آن نوری که در ماهی وانجم
ز نورت ماه و انجم می‌شود گم
تو آن نوری که لم تمسسه نارُ
درون جان و دل دردی و دارو
تو آن نوری که از غیرت فروزی
وجود عاشقان خود بسوزی
تو آن نوری که اعیان وجودی
ازان پیدا و پنهان وجودی
تو آن نوری که چون آئی پدیدار
بسوزانی ز غیرت هفت پرگار
تو آن نوری که جان انبیائی
نمود اولیا و اصفیائی
تو آن نوری که شمع ره روانی
حقیقت روشنی هر روانی
ز نورت عقل حیران مانده اینجا
ز شرم خویش نادان مانده اینجا
چو در وقت بهار آئی پدیدار
حقیقت پرده برداری ز رخسار
فروغ رویت اندازی سوی خاک
عجایب نقشها سازی سوی خاک
بهار و نسترن پیدا نماید
ز رویت جوش گل غوغا نماید
گل از شوق تو خندان در بهارست
از آنش رنگهای بی‌شمارست
نهی بر فرق نرگس تاجی از زر
فشانی بر سر او زابر گوهر
بنفشه خرقه‌پوش خانقاهت
فگنده سر ببر از شوق راهت
چو سوسن شکر گفت از هر زبانت
ازان افراخت سر سوی جهانت
ز عشقت لاله هر دم خون دل خورد
ازاین ماندست دل پُر خون و رخ زرد
همه از شوق تو حیران برآیند
به سوی خاک تو ریزان درآیند
هر آن وصفی که گویم بیش ازانی
یقین دانم که بی‌شک جانِ جانی
توئی چیزی دگر اینجا ندانم
بجز ذات ترا یکتا ندانم
همه جانا توئی چه نیست چه هست
ندیدم جز تو در کَونَین پیوست
ز تو بیدارم و از خویش غافل
مرا یا رب توانی کرد واصل
منم از درد عشقت زار و مجروح
توئی جانا حقیقت قوّة روح
منم حیران و سرگردان ذاتت
فرومانده به دریای صفاتت
منم در وصالت را طلب گار
درین دریا بماندستم گرفتار
درین دریا بماندم ناگهی من
ندارم جز بسوی تو رهی من
رهم بنمای تا درّ وصالت
بدست آرم ز دریای جلالت
توئی گوهر درون بحر بی‌شک
توئی در عشق لطف و قهر بی‌شک
همه از بود تست ای جوهر ذات
که رخ بنمودهٔ در جمله ذرّات
همه از عشقِ تو حیران و زارند
بجز تو در همه عالم ندارند
نهان و آشکارائی تودر دل
همه جائی و بی جائی تو در دل
دل اینجا خانهٔ ذات تو آمد
نمود جمله ذرّات تو آمد
دل اینجا خانهٔ راز تو باشد
ازان در سوز و در ساز تو باشد
تو گنجی در دل عشاق جانا
همه بر گنج تو مشتاق جانا
نصیبی ده ز گنج خود گدا را
نوائی ده بلطفت بی نوارا
گدای گنج عشق تست عطّار
تو بخشیدی مر او را گنج اسرار
تو می‌خواهد ز تو ای جان حقیقت
که در خویشش کنی پنهان حقیقت
تو می‌خواهد ز تو هر دم بزاری
سزد گر کار او اینجا برآری
تو می‌خواهد زتو در شادمانی
که سیر آمد دلش زین زندگانی
تو می‌خواهد ز تو در هر دو عالم
ز تو گوید بتو راز او دمادم
تو می‌خواهد ز تو تارخ نمائی
ورا از جان و دل پاسخ نمائی
تو می‌خواهد ز تو اینجا حقیقت
که بنمائی بدو پیدا حقیقت
تو می‌خواهد ز تو تا راز بیند
ترا در گنج جان او باز بیند
تو می‌خواهد ز تو در کوی دنیا
که بیند روی تو در سوی دنیا
تو می‌خواهد ز تو در کلّ اسرار
که بنمائی در انجامش تو دیدار
تو می‌خواهد ز تو ای ذات بیچون
که بیند ذاتت ای جان بی چه و چون
چنان درمانده‌ام در حضرت تو
ندارم تابِ دید قربت تو
شب و روزم ز عشقت زار مانده
بگرد خویش چون پرگار مانده
طلب گار توام در جان و در دل
نباشم یک دم از یاد تو غافل
تو درجانی همیشه حاضر ای دوست
توئی مغز و منم اینجایگه پوست
دل عطّار پر خون شد درین راه
که تا شد از وصال دوست آگاه
کنون چون در یقینم راه دادی
مرا اینجا دلی آگاه دادی
بجز وصفت نخواهم کرد ای جان
که تا مانم به عشقت فرد ای جان
اگر کامم نخواهی داد اینجا
ز دست تو کنم فریاد اینجا
مرا هم دادهٔ امید فضلت
که بنمائی مرا در عشق وصلت
همان وصل تو می‌خواهم من از تو
که گردانم دل و جان روشن از تو
تو خورشیدی و من چون سایه باشم
در اینجا با تو من همسایه باشم
نه، آخر سایهٔ خود محو آری
چو نور جاودانی را تو داری
دلم خون گشت در دریای امّید
بماندم زار و ناپروای امید
بوصل خود دمی بخشایشم ده
ز دردم یک نفس آسایشم ده
تو امّید منی درگاه و بیگاه
کنون از کردَها استغفرالله
تو امّید منی در عین طاعت
مرا بخشا ز نور خود سعادت
تو امّید منی اندر قیامت
ندارم گرچه جز درد وندامت
تو امّید منی اندر صراطم
به فضل خویشتن بخشی نجاتم
تو امّید منی در پای میزان
بلطف خویش بخشی جرم و عصیان
چنان در دست نفسم بازمانده
چو گنجشکی بدست باز مانده
مرا این نفس سرکش خوار کردست
شب و روزم بغم افگار کردست
مرا زین سگ امانی ده درین راه
ز دید خویشتن گردانش آگاه
غم عشق تو خوردم هم تودانی
شب و روز اندرین دردم تودانی
ز درد عشق تو زار و زبونم
بمانده اندرین غرقابِ خونم
دوائی چاره کن زین درد ما را
ز لطف خود مگردان فرد ما را
در آن دم کین دمم از جان برآید
مرا آن لحظه دیدار تو باید
مرا دیدار خود آن لحظه بنمای
گره یکبارگیم از کار بگشای
بمُردم پیش ازان کاینجا بمیرم
درین سِر باش یا رب دستگیرم
چراغی پیش دارم آن زمان تو
که خواهی بُردم از روی جهان تو
تو می‌دانی که جز تو کس ندارم
بجز ذات تو ای جان بس ندارم
توئی بس زین جهان و آن جهانم
توئی مقصودِ کلّی زین و آنم
الهی بر همه دانای رازی
بفضل خود ز جمله بی‌نیازی
الهی جز درت جائی نداریم
کجا تازیم چون پائی نداریم
الهی من کیم اینجا، گدائی
میان دوستانت آشنائی
الهی این گدا بس ناتوانست
بدرگاه تو مشتی استخوانست
الهی جان عطّارست حیران
عجب در آتش مهر تو سوزان
دلم خون شد ز مشتاقی تو دانی
مرا فانی کن و باقی تو دانی
فنای ما بقای تست آخر
توئی بر جزو و کل پیوسته ناظر
تو باشی من نباشم جاودانی
نمانم من در آخر هم تو مانی



از عطار

طنزی از عبید زاکانی

طنزی از عبید زاکانی

 

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز


خواهی که شود بخت تو فرخنده و پیروز

خواهی که شود عید سعیدت همه نوروز


خواهی که شود طالع تو شمع شب افروز

خواهی که رسد خلعت و انعام به هر روز


رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

امروز به جز مسخره رندان نپسندند


علم و هنر و فضل بزرگان نپسندند

ادراک و کمالات به تهران نپسندند


جز مسخره در مجلس اعیان نپسندند

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز


خواهی که شوی با خبر از کار بزرگان

شکل تو کند جلوه در انظار بزرگان


چون موش زنی نقب(۱)به انبار بزرگان

خواهی که شوی محرم اسرار بزرگان


رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

نه درس به کار آید و نه علم ریاضی


نه قاعده مشق و نه مستقبل و ماضی

نه هندسه و رسم و مساحات اراضی


خواهی که شوی مجتهد و حاجی و قاضی

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز


صد سال اگر درس بخوانی همه هیچ است

در مدرسه یک عمر بمانی همه هیچ است


خود را به حقیقت برسانی همه هیچ است

جز مسخرگی هر چه بدانی همه هیچ است


رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

وافور بکش تا بودت ممکن و مقدور


از باده مکن غفلت از چرس(۲)مشو دور

بنشین به خرابات بزن بربط و تنبور


خواهی که شوی پیش خوانین همه مشهور

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز


در مجلس اعیان همه شب مست گذر کن

اول چو رسیدی دم در عرعر خرکن


پس گنجفه(۳)را از بغل خویش به درکن

از باده دماغ همه را تازه و ترکن


رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

 

هر چند که ریش تو سفید است و قدت خم


رندانه بزن چنگ بر آن طره خم خم

 

از دولت محمود شدی میر مفخم


ای ارفع و ای امجد و ای اکرم و افخم

 

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز


زنهار که از مجلس و اعضاش مزن دم

 

گر نان تو تلخ است زنانواش مزن دم


گر کفش گران است ز کفاش مزن دم

 

تا هست کباب بره از آش مزن دم


رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

 

خواهی تو اگر در همه جا راه دهندت


ترفیع مقام و لقب و جاه دهندت

زیبا صنمی خوبتر از ماه دهندت


خواهی که زرو سیم شبانگاه دهندت

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز


خواهی که شوی محرم آن بزمگه خاص

دوری مکن از مطرب و بازیگر و رقاص


اسباب ترقی شودت گنجفه و آس

خواهی که شوی زینت بزم همه اشخاص


رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز

 

خواهی تو اگر راحت و آسوده بمانی


رخش طرب اندر همه ایران بدوانی

خود را به مقامات مشعشع برسانی


هم داد خود از کهتر و مهتر بستانی

 

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز…

شعر انتقادی از سعدی

نمونه شعر درقالب مثنوی از بوستان سعدی  :

 

شبی یاد دارم که چشمم نخفت                     شنیدم ک پروانه با شمع گفت

که من عاشقم گر بسوزم رواست                تو را گریه و سوز و زاری چراست؟

بگفت : ای هوادار مسکین من                  برفت انگبین جان شیرین من

چو شیرینی ازمن بدر می رود                 چو فرهادم آتش بسر می رود

همی گفت و هر لحظه سیلاب درد               فرو می دویدش به رخسار زرد

مبین آتش مجلس افروزیم                             تپش بین و سیلاب دلسوزیم

که ای مدعی ، عشق کار تو نیست                    که نه صبر داری ، نه یارای ایست!

تو را آتش عشق اگر پر بسوخت                       مرا بین که از پای تا سر بسوخت

تو بگریزی از پیش یک شعله خام                       من استاده ام تا بسوزم تما م

نرفته زشب همچنان بهره ای                            که ناگه بکشتش پیچهره ای

همی گفت و می رفت دودش بسر                              که : این است پایان عشق ای پسر!

اگر عاشقی خواهی آموختن                                 به کشتن فرج یابی از سوختن

نمونه شعر انتقادی

اظهار معجزه  پیغمبر علیه السلام به سخن آمدن سنگریزه

در دست ابو جهل و گواهی دادن برسالت آنحضرت

 

         سنگها اندر کف بو جهل بود                 گفت ای احمد بگو این چیست زود

 

          گر رسولی چیست در مشتم نهان؟            چون خبر داری ز راز آسمان؟

 

          گفت چون خواهی بگویم کان چهاست         یا بگویند آن که ما حقیم و راست

 

         گفت بو جهل آن دوم نادرتر است              گفت آری حق از این قادرتر است

 

          گفت شش پاره حجر در دست توست          بشنو از هر یک تو تسبیحی درست *

 

          از میان مشت او هر پاره سنگ                   در شهادت گفتن آمد بی درنگ

 

          لا إِلهَ گفت و إِلا اللَّهُ گفت                      گوهر احمد رسول اللَّه سفت

 

          چون شنید از سنگها بو جهل این                 زد ز خشم آن سنگها را بر زمین

 

          گفت نبود مثل تو ساحر دگر                     ساحران را سر توئی و تاج سر

 

       چون بدید آن معجزه بوجهل تفت                  گشت در خشم و بسوی خانه رفت *

 

       ره گرفت و رفت از پیش رسول                    اوفتاد اندر چَه، آن زشت جهول *

 

       معجزه او دید و شد بدبخت زفت                  سوی کفر و زندقه سر تیز رفت *

 

       خاک بر فرقش که بُد کور و لعین                چشم او ابلیس آمد خاک بین

 

       این سخن را نیست پایان ای عمو                   قصه آن پیر چنگی باز گو

 

       باز گرد و حال مطرب گوش دار                     ز آنکه عاجز گشت مطرب ز انتظار

طنز کارمند نمونه! (نمونه شعر انتقادی)

طنز کارمند نمونه!

 

دیشب به خواب دیدم ،گردیده ام نمونه//         دربین کارمندان اندر ادارۀ خود

تشویق می نمودند ،کف می زدند مرتب//        در آسمان بختم دیدم ستارۀ خود

 

آمد مدیرنزدیک ،با چهره ای گشاده//               در دست او دو سکّه با یک سوییچ پیکان
من را به پیش خود خواند ،از بهر اخذ آنها //         رفتم گرفتم هردو با دستهای لرزان

 

با حسرتی فراوان ،در من نظاره می شد//                  ازسوی هم قطاران حتی مدیر بنده
من غرق شادی و شور، اشک از دو دیده جاری//        از اینکه گشته بودم در این میان برنده

 

از شدّت مسّرت، از خواب خوش پریدم//      دیدم که ظهر نزدیک من توی رختخوابم
با سرعتی فراوان ،سوی اداره رفتم//               در طول راه بودم دائم به فکر خوابم

 

وارد شدم اداره ،دیدم به روی میزم//            بنهاده آبدارچی یک نامۀ از مدیرم
توبیخ نامه ای بود ،امضای او به زیرش//         خواندم چو نامه برخاست صد آه از ضمیرم

 

تاخیرها و غیبت ،شد موجب نکوهش//         رویای دیشب من گردید نقش بر آب
گفتم دوباره «جاوید» ، وارونه گشت خوابت//          مانند دفعۀ پیش خیری ندیدی از خواب

 

شکوه ی شاگرد( نمونه شعری انتقادی)

شکوه ی شاگرد

 

چنین می گفت شاگردی به مکتب

که این مکتب چه تاریکست یا رب

 

نباشد جز همان تاریک دیوار

همان لوح سیاه تیره و تار

 

همان درس و همان بحث مبین

همان تکلیف و آن جای معین

 

همیشه این کتاب و این قلمدان

همین دفتر که دو پیش است و دیوان

 

نشاید خواند این را زندگانی

کسالت باشد این نه شادمانی

 

معلم در جوابش این چنین گفت:

که باشد حال تو با حال من جفت

 

همین منبر مرا همواره در زیر

کنم هر صبحگه این درس تکریر

 

نباشد جز همان قیل و همان قال

همان تعلیم صرف و نحو اطفال

 

چه اطفالی که با این جمله تدریس

نمی دانند جز تزویر و تلبیس(اشاره به متقلبین در امتحانات)

 

چنان تنبل به وقت درس خواندن

که هم خود را کسل سازند و هم من

 

به شاگرد و معلم بار بسیار

به گردن هست و باید برد ناچار                           «از ایرج میرزا»

 

« از اسماعیل امینی شاعر و منتقد و طنزپرداز»

مفهوم و آرایه و تفسیر 7 غزل آغازین حافظ  

مفهوم و آرایه و تفسیر 7 غزل آغازین حافظ                  

وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن       /        بحر غزل: هَزَج مثمّن سالم

اَلا یا اَیُّها الساقی اَدِر کأساً وَ ناولها              که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

این غزل در واقع مُلَمَع است یک مصرع فارسی و یک مصرع عربی و مخاطب حافظ ساقی است و کأساً هم جام شراب است. (اَدِر) یعنی ادامه بده دور بزن، به دورانداز، بچرخان

الا : هـــان ، بدان و آگـــاه باش         شرح: الا یا ایها :اسلوب ندا با تأکید ،ادر :فعل امر از ریشه دور،کأس :کاسه یا پیاله ،ناول :فعل امر از ریشه نول باب مفاعله عطا کن.              نمود:به نظر رسید ،خود را نشان داد.

ترجمه مصراع اول : ساقيا پيمانه اي به گردش در آور و بر ما بپيماي

 

شرح بيت:   هان اي ساقي جامي به گردش درآور و آنرا [به من} بده ; زيرا عشق در آغاز آسان به نظر آمد اما بعد مشكلها روي نمود،اَدِر: فعل امر از مصدر ادارة به معني چرخاندن و به گردش در آوردن ،كأس : به معني جام ،ناوِل : فعل امر از مناوله به معني چيزي را به كسي دادن يا دراز كردن دست ،مقصود اينكه عشق در آغاز آسان به نظر مي آيد، اما رفته رفته مشكلات ظاهر مي شوند; پس ساقي شراب بده تا مرا در اين راه ياري دهد، اميرخسرو دهلوي متوفــــــي در 527 (مقارن سال تولد حافظ)، در بيت زير آن را آورده است :شراب لعل باشد قوت جانها، قوت دلها الا يا ايها الساقي ادر كأساً و ناولها

اَلا: حرف استفتاح که افادهِ تأکید و تنبیه به مخاطب (ساقی) را دارد.        یا: اِی، حرف ندا.            اَیُّ: منادای مفرد.                                 ها: هاء، حرف تنبیه، مضافٌ الیهِ اَیُّ.            السّاقی: سقّا، کسی که آب می آشاماند و در مجلس شراب: کسی که شراب می دهد و در اشعار حافظ بار کلمات یار، معشوق، جانان، همدم، حریف، محبوب را به عهده می گیرد و در اصطلاح عرفا به معنای معشوق ازلی است.
اَدِر: بگردان، به گردش درآور.                         کأس: کاسه، قدح، پیاله یی که از شراب پُر باشد.
ناوِلها: ناولیها، بیاشامان (کاسه و قدح را به ما بیاشامان)    که: حرف ربط تعلیل که برای صیغه امر در مصراع اول علّت را بیان می کند.
عشق: محبّت مفرط، بسیار دوست داشتن و در اصطلاح عرفان جمیع کمالات را گویند که در یک ذات باشد.
نمود: نمایش داد، به نظر آمد.      ساقي: در ادب عرفاني استعاره از دلبر -  كه : زيرا – نمود : به نظر آمد – افتاد : روي داد

آهای! ای ساقی! جام شراب را بِگردان و به من بیاشامان چرا که عشق، در ابتدا آسان جلوه کرد اما برای من مشکل هايی در پی داشت. هان اي ساقي جام را به گردش در آور و بده  زيرا عشق اول آسان به نظر آمد ولي مشكلات زيادي روي داد.

.بیت اول دارای آرایه ملمع است.واج آرایی آ،بین آسان ومشکل:آرایه تضاد، بین ساقی، ادر، کاس، مراعات نظیر.

به بوی نافه ای کآخر صبا زان طُرّه بگشاید         زتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها

جعد : موي مجعد                 دل : سرچشـــمه جريـــان خون در بــدن است           صبا : بادي كه از جانب شمـــال شرقـــي وزد و بادي خنـــك و لطيف است ، ايـــن باد پيـــام آور معشوق است و بوي زلف يار را مـــي آورد                          طره : موي پيشاني                   نافه : كـيـسه كوچك مشـك است با گلوي گره خــورده

شرح :به :1- قسم به 2-به واسطه ی؛بو: 1-امید،آرزو 2 همان بو ،رایحه ؛نافه : مشک ماده ی خوش بویی که از ناف آهو سرزمین ختاء گرفته می شود؛ آخر :به کسر دوم یعنی سرانجام توجه داشته باشید در زبان محاوره به فتح دوم خوانده می شود که بهتر است در شعر به کسر خوانده شود چه معنی آخَر یعنی دیگر ؛طره :همان چیزی که اکنون کاکل می گویند؛تاب :1-پیچش ، خم یا توسعاً گره 2-تحمل و صبر 3-رنج ؛جعد :مجعد ،پیچشش مو؛خون در دل کسی افتادن :کنایه است از رنج فراوان کشیدن ضمناً اشاره ای هم به نحوه ی ایجاد مشگ در شکم آهو دارد که به اعتقاد قدما از خون دلش شکل می گیرد.در این بیت ایهام های فراوان در کنار هم معانی مختلفی ایجاد می کند.

معنی :قسم به بوی مشکی که سرانجام باد بهار ی(یا به آرزوی آنکه سرانجام باد بهاری) از آن زلف یار باز کند و همراه خود بیاورد از رنج (یا از پیچش زیرا موی پیچان مورد علاقه ی قدما بوده)موی مجعد مشکین بوی یار چه خونهایی که در دل نیفتاده است.

مصدر به معني اسم مفعول ،صنايع بديعي در اين بيت بسيار است و درهم بافته ، تشبيهات و صور خيال بر اساس اين زمينه فكري است كه مشك خون دل آهـوست ، و نافه كيسه كوچك گره بسته اي كه اين مشك در آن جا دارد، و وقتي سر اين كيسه را بگشايند عطر آن منتشر مي شود; پس زلف معشوق را كه هم گره دار است و هم مثـل مشك سياه و معطر به نافه تشبيه كرده ، مي گويد به اميد آنكه باد صبا گرهي از آن زلف بگشايد، تا عطري از آن براي ما بياورد، چقدر دل ها از انتظار خون شد، و اين معني مستتر است كه باد صبا به اين علت نمي تواند بوئي بياورد كه زلف محبوب در هم پيچيده و زير حجاب پوشيده است ،با توجه به اينكه زلف و گيسو در اصطلاح عرفا نماد ابهام اسرار خلقت است ، اشاره عرفاني بيت اينكه : به اميد آنكه رازي از اسرار خلقت بگشائيم ، بايد چه رنجها و رياضتها بكشيم

نافه: کیسه و غلاف غدّه ای که در زیر شکم نوعی از آهوان نَرِ ختن از ولایت خَتا موجود است و مادّه مترشّحه آن که نتیجه پاره یی تغییرات در ماهیت خون است معطّر بوده و به نام مشک موسوم است.
کاخِر: که آخِر: قید زمان، عاقبت و سرانجام.           صبا: نسیم ملایمی که در اوایل بهار و پاییز از جانب شمال شرقی می وزد.
طُرّه : کِنایتاً به موهایی که از ناحیه بالای پیشانی تا بالای ابرو در پیشانی شانه زده و در زیر ابرو به خط افقی به چینند، (پیش زلفی) گفته می شود. دسته موي تابيده در كنار پيشاني           تاب: چین و شکن، پیچش.                 جَعد: به هم پیچیده، موی تاب دار.
تابِ جَعدِ مشکین: در اصطلاح عرفا به راه پرپیچ و خمی که سالک در پیش رو دارد گفته می شود.

(2)در آرزوی بوییدن بوی خوشی که نسیم صبا در اثر گشودن زلف مشکین او پراکنده می سازد، چه خون دل خوردن هایی نصیب من شد!

.دربیت دوم بین بوی ونافه، تناسب هست.

 

بقیه را در ادامه ببینید

ادامه نوشته

« درخت بخشنده»

 

« درخت بخشنده»

 

روزگاری درختی بود ...
و


او عاشق یک پسر کوچک بود .


و هر روز آن پسر می آمد


و او برگهایش را جمع می کرد و از آنها


تاج می ساخت و نقش شاه جنگل را بازی می کرد .


او از تنه درخت بالا می رفت


از شاخه هایش تاب می خورد


و سیب ها را می خورد .


و با هم قایم باشک بازی می کردند .


زمانی که خسته می شد زیر سایه اش می خوابید .


و پسر عاشق درخت بود .


خیلی زیاد .


و درخت خوشحال بود


اما زمان گذشت .


و پسر بزرگ شد .


و بیشتر وقتها درخت تنها بود


سپس یک روز پسر پیش درخت رفت


درخت گفت : بیا ، پسر ، بیا و از تنه ی من بالا برو


و از شاخه هایم تاب بخور و در سایه ام بازی کن و شاد باش .


پسر گفت : من بزرگتر از آنم که از درخت بالا روم و بازی کنم .


می خواهم چیزهایی بخرم و تفریح کنم .


کمی پول می خواهم .


تو می توانی کمی پول به من بدهی ؟


درخت گفت : افسوس اما من پولی ندارم تنها برگ و سیب دارم .


سیب هایم را بردار آنها را در شهر بفروش


در این صورت پولدار می شوی و خوشحال خواهی شد .


پسر از درخت بالا رفت و سیب ها را چید و با خود برد .


و درخت خوشحال بود .


اما پسر مدت زیادی بازنگشت ...


و درخت ناراحت بود .


سپس یک روز پسر برگشت درخت از خوشحالی تکان خورد


گفت بیا پسر ، از تنه ام بالا برو و از شاخه هایم تاب بخور و شاد باش .


پسر گفت خیلی گرفتارم و برای بالا رفتن از درخت وقت ندارم .


من می خواهم صاحب زن و بچه شوم .


بنا بر این احتیاج به خانه دارم .


آیا تو می توانی خانه ای به من بدهی ؟


درخت گفت :خانه ای ندارم . جنگل خانه ی من است ،


اما تو می توانی شاخه هایم را ببری و خانه بسازی .


در این صورت خوشحال خواهی شد .


بنابراین پسر شاخه ها را برید و انها را برد تا خانه اش را بسازد .


ودرخت خوشحال بود .


اما پسر مدت زیادی باز نگشت .


و زمانی که برگشت ،


درخت چنان خوشحال شد


که به سختی می توانست صحبت کند او زمزمه کرد : بیا ای پسر


بیا و بازی کن . !


پسر گفت :


برای بازی کردن خیلی پیر و خسته هستم .


قایقی می خواهم که مرا به دور دستها ببرد.


می توانی قایقی به من بدهی ؟


درخت گفت :


تنه ی مرا قطع کن و یک قایق بساز .


در این صورت می توانی قایق رانی کنی ...


و خوشحال باشی .


بنابراین پسر تنه ی درخت را قطع کرد .


و قایقی ساخت و مشغول قایق رانی شد .


و درخت خوشحال بود ...


اما نه در واقع .


بعد  از مدت زیادی پسر برگشت .


درخت گفت : متاسفم ، پسر اما دیگر چیزی برایم باقی نمانده که به تو بدهم -


سیب هایم تمام شده اند .


پسر گفت :


دندان هایم برای خوردن سیب مناسب نیستند.


درخت گفت :


شاخه هایم از بین رفته اند ،


نمی توانی از انها تاب بخوری


پسر گفت : برای تاب خوردن از شاخه ها خیلی پیر شده ام .


درخت گفت : تنه ام قطع شده است -


نمی توانی از ان بالا بروی .


پسر گفت برای بالا رفتن خیلی خسته ام .


درخت گفت متاسفم


ای کاش می توانستم چیزی به تو بدهم ...


اما چیزی برایم باقی نمانده من فقط یک کنده پیر هستم افسوس ...


پسر گفت اکنون چیز زیادی احتیاج ندارم


فقط مکان ساکتی را می خواهم که بنشینم


و استراحت کنم .


خیلی خسته ام .


درخت گفت بسیار خوب ،


خودش را تا جایی که می توانست هموار کرد.


بسیار خوب ، یک کنده پیر برای نشستن


و استراحت کردن


مناسب است .


بیا ، پسر ، بنشین .


بنشین و استراحت کن .


و پسر همین کار را کرد.


و درخت خوشحال بود.  

شل سیلور استالین

 

درآمدی بر سبک دوره ی بازگشت

ادبیات فارسی چهارم دبیرستان/

درس17 (دوره ی بازگشت)

 

دوره ی بازگشت

درس17:

درآمدی بر سبک دوره ی بازگشت

در نیمه ی دوم قرن 12 در اصفهان و بعدها در سایر نقاط ایران،گروهی از شاگردان گرد هم آمده، ملول و سرخورده از سیر قهقرایی سبک هندی، به سبک های گذشته ی شعر فارسی بازگشت نمودند.

 

سیّدمحمّدعلی مشتاق

سیّدمحمّدعلی شعله

عاشق اصفهانی

میرزانصیر اصفهانی

سروش اصفهانی

هاتف اصفهانی

آذر بیگدلی

 

 

اینان به جای برداشتن گامی به جلو و ارائه ی سروده هایی منطبق با زبان و فرهنگ عصر خویش به تتبع سبک های کهن پرداختند.

 

 

 

پیش گامان سبک دوره ی بازگشت

ویژگی های سبک دوره ی بازگشت

 

                                                                                                                                    

 

                                                                         

 

 

 

 
   

 

 

 

 

 

عبدالّلطیف طسوجی

فرهاد میرزا معتمدالدّوله

رضاقلی خان هدایت

میرزا تقی خان سپهر

 

                                 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1168-1127 ه.ق

 از شاعران قصیده پرداز و غزل ساز دوره ی بازگشت

طبیب اصفهانی                     قصایدش بیشتر در مدح و ستایش پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) است

رباعیّات وی نیز گواه طبع لطیف اوست

                                   «بزم محبّت» از مشهورترین سروده هایش است.                            

                                                                                                    بیان عاطفی

شعر « بزم محبّت»       عوامل گسترش دهنده ی آن در میان خاصّ و عام               زبان                                                               

 موسیقی دل نشین

          

 

       
   
   

 

 

 
 

 عوامل ماندگاری و زیبایی آن در ادب فارسی

        

                                                        

 

ادامه نوشته

زﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﻣﺘﻦ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺍﺳﺎﺗﻴﺪ ﺩﺍﻧﺸﻜﺪﻩ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ: دانشگاه تهران

زﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﻣﺘﻦ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺍﺳﺎﺗﻴﺪ ﺩﺍﻧﺸﻜﺪﻩ ﺍﺩﺑﻴﺎﺕ: دانشگاه تهران



ﮔﺎﻫﻰ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﮐﺘﺎﺏ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ،


ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺑﻌﻀﯽ ﻓﮑﺮﻫﺎﯾﺖ " ﻧﻘﻄﻪ " ﺑﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ


ﺗﻤﺎﻣﺸﺎﻥ ﮐﻨﯽ .


ﺑﯿﻦ ﺑﻌﻀﯽ ﺣﺮﻓﻬﺎﻳﺖ " ﮐﺎﻣﺎ " ﺑﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﮐﻤﯽ ﺗﺎﻣﻞ


ﺍﺩﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﻨﯽ .


ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﻌﻀﯽ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎﯾﺖ ﻫﻢ "ﻋﻼﻣﺖ ﺗﻌﺠﺐ " ﻭ ﺁﺧﺮ ﺑﺮﺧﯽ


ﻋﺎﺩﺕ ﻫﺎﯾﺖ ﻧﯿﺰ ﻋﻼﻣﺖ " ﺳﻮﺍﻝ " ﺑﮕﺬﺍﺭ .


ﺗﺎ ﻓﺮﺻﺖ ﻭﯾﺮﺍﯾﺶ ﻫﺴﺖ ... ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺷﺐ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻭﺭﻕ


ﺑﺰﻥ ...


ﺣﺘﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﻋﻘﺎﯾﺪﺕ ﺭﺍ ﺣﺬﻑ ﮐﻦ ... ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺭﺍ ﭘﺮ


ﺭﻧﮓ ...
ﻫﺮﮔﺰ ﻫﯿﭻ ﺭﻭﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻧﮑﻦ !


ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺷﺎﺩﯼ ﻣﯿﺪﻫﺪ،


ﺭﻭﺯ ﺑﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺠﺮﺑﻪ،


ﻭ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺭﺱ ﻣﯿﺪﻫﺪ !...


ﻓﺼﻠﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ،


ﺍﻣﺎ ﻓﺼﻠﻬﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...


ﺗﻮﻟﺪ ... ﮐﻮﺩﮐﯽ ... ﺟﻮﺍﻧﯽ ... ﭘﯿﺮﯼ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ ...


ﺗﻨﻬﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺻﺒﻮﺭ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺻﺒﺮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﻧﻪ


ﯾﮏ ﺿﻌﻒ !


ﺁﻧﭽﻪ ﻭﯾﺮﺍﻧﻤﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ،


ﺣﻮﺻﻠﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ !...


ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﺶ

در آرزوي تو باشم

در آرزوي تو باشم

  در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم      /     بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم

 

به وقت صبح قيامت كه سر ز خاك برآرم  /  به گفت وگوي تو خيزم به جست وجوي تو باشم

 

به مجمعي كه در آيند شاهدان دو عالم        /   نظر به سوي تو دارم غلام روي تو باشم

 

حديث روضه نگويم ، گل بهشت نبويم       /        جمال حور نجويم ، دوان به سوي تو باشم

 

 به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم      /    به خواب عافيت آن گه به بوي موي تو باشم

 

 مي بهشت ننوشم ز جام ساقي رضوان     /    مرا به باده چه حاجت كه مست بوي تو باشم

 

هزار باديه سهل است با وجود تو رفتن   /   اگر خلاف كنم سعديا به سوي تو باشم

 

معني

1)آن لحظه اي كه بميرم در آرزوي داشتن تو هستم ( ذلت شاعر در برابر معشوق ) به اين اميد ميخواهم بميرم كه گورم خاك سر راه توباشد .

 

2) روز قيامت وقتي كه دوباره زنده شوم ، به دنبال اين خواهم بود كه با تو سخن بگويم ، به دنبال تو خواهم گشت ( صنعت غلو: شاعر يا نويسنده مي خواهد چيزي را بيش از حدآن نشان دهد . مثل روييدن علف در زير پا )

 

3) در جايي كه جمع مي شوند زيبا رويان دو عالم ، من فقط تو را نگاه ميكنم ، فقط آماده به خدمت تو هستم .

 

4) از داستان هاي بهشت تعريف نمي كنم ، نعمت هاي بهشتي را نمي خواهم ، زيبا رويان بهشتي نمي خواهم به دنبال تو مي آيم .

 

5) اگر درقبرم هزار سال هم خوابيده باشم ، وقتي بيدار شوم مي خواهم در كنارت باشم .

 

6)از نعمت هاي بهشتي براي شاداب و مست شدن چيزي نمي خواهم ، من نيازي به اين ها ندارم چون مست عشق تو هستم .

 

7)سختي هارا پيمودن در حالي كه تورا دارم برايم آسان است ، اگر به وعده ام عمل نكنم از خود خواهي و خودبيني من است .

 

آرايه هاي ادبي  شعر :

سر ز خاك بر آرم : كنايه از بيدار شدن                 خوابگاه عدم : استعاره از قبر

به بوي موي تو باشم : ايهام تناسب ، دو معني دارد  1) در جست وجوي

 بوي خوش موي تو هستم (معني نزديك ) ، 2) براي رسيدن به تو اميدوار

هستم (معني دور )

مست بوي تو باشم : ايهام تناسب ، 1) از بوي تو مست هستم ( معني

 نزديك ) ، 2) مست از وصال تو هستم ( معني دور )

گل بهشت نبويم : مجاز جز به كل يعني گل (جز)را داده و نعمت هاي بهشتي

 (كل) را ميخواهد

 

مي بهشت ننوشم : مجاز جز به كل يعني مي بهشت را داده و نعمت هاي

بهشتي را مي خواهد

گوي و جوي : جناس ناقص

غزل : قافيه در مصراع نخست و تمام مصراع هاي زوج آن رعايت مي شود

. موضوع غزل بيان عواطف واحساسات است .

 

 

باغ عشق

دلا تا كي دراين زندان فريب اين وآن بيني ؟ /  يكي زين چاه ظلماني برون شو تا جهان بيني

جهاني ،‌ كاندرو هردل كه يابي ، پادشا يابي  /جهاني كاندرو هر جان كه بيني ، شادمان بيني

نه بر اوج هوا اورا عقابي دل شكر يابي     /  نه اندر قعر بحر ، اورا نهنگي جان ستان بيني

اگر در باغ عشق آيي همه فراش دل يابي   /    وگر درراه دين آيي همه نقاش جان بيني

 ور امروز اندر اين منزل تورا جاني زيان آمد / زهي سرمايه وسودا كه فردا زان زيان بيني

تويك ساعت،چو افريدون،به ميدان باش،تازان پس /  به هر جانب كه روي آري درفش كاويان بيني

عنان گير تو گر روزي جمال درد دين باشد    /  عجب نبود كه با ابدال خودرا هم عنان بيني

عطا از خلق چون جويي ، گر اورا مال ده گويي   به سوي عيب ، چون پويي ، گر اورا غيب دان بيني

ز يزدان دان ، نه از اركان ، كه كوته ديدگي باشد   / كه خطي كز خرد خيزد ، تو آن را از بنان بيني

بدين زور و زر دنيا ، چو بي عقلان ، مشو غره   كه اين آن نو بهاري نيست كش بي مهرگان بيني

كه گر عرشي به فرش آيي و گر ماهي به چاه افتي   /   وگر بحري تهي گردي ، و گر باغي خزان بيني

چه بايد نازش و نالش ، بر اقبالي و ادباري  /  كه تا بر هم زني ديده ، نه اين بيني نه آن بيني

سر الب ارسلان ديدي ، ز رفعت ، رفته بر گردون  /  به مروآ تا كنون در گل تن الب ارسلان بيني

 

معني

 

1) اي دل تا چه وقت ميخواهي در اين زندان دنيا فريب بخوري ، يك لحظه ازاين چاه تاريك بيرون بيا تا دنياي واقعي را ببيني

2)  جهان را ميبيني كه هركس درآن داراي اختيار ومقام است ، دنيايي كه هرچيزي را نگاه كني بدون اندوه وغصه است

3)  نه در آسمان هايش تورا خطري تهديد ميكند ، نه در درياهايش تو خطري احساس ميكني

4)  اگر عاشقانه به آن نگاه كني همه عاشق اند ، اگر هم عارفانه همه عارف اند

5)   اگر دراين دنيا كه زندگي ميكني از كسي به تو آسيب رسيد ، خوش حال باش كه به خاطر آن سختي در جهان ديگر به تو پاداش بسيار داده خواهد شد

 

ادامه معنی و آرایه شعر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

زیبایی شناسی غزل

زیبایی شناسی غزل«دل مي رود زدستم»

دل مي رود زدستم

دل مي رود زدستم صاحب دلان خدارا                      دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا

كشتي شكستگانيم اي باد شرطه برخيز                         باشد كه باز بينيم ديدار آشنارا

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون                  نيكي به جاي ياران،فرصت شمار يارا

اي صاحب كرامت، شكرانه ي سلامت                           روزي تفقدي كن درويش بينوارا

آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است                  با دوستان مروت،با دشمنان مدارا

هنگام تنگ دستي در عيش كوش و مستي                 كاين كيمياي هستي قارون كند گدارا

سركش مشو كه چون شمع از غيرتت بسوزد             دلبر كه در كف او موم است سنگ خارا

آيينه ي سكندر جام مي است بنگر                              تا بر تو عرضه دارد احوال ملك دارا

خوبان پارسي گو،بخشندگان عمرند                             ساقي بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشيد اين خرقه ي مي آلود                   اي شيخ پاك دامن ، معذور دار مارا

 

 

زیبایی ادبي شعر

  1. دل می‌رود ز دستم: كنايه از عاشق شدن  /   صاحب دلان : ايهام تناسب 1) معني اصلي آن عارفان  2) معني ضعيف تر آن يعني كساني كه دل از دست داده اند./  دردا: ای دريغ، شبه جمله، صوت  /   «كه» كه تعليل است  /  پنهان و آشکار= آرایه ی تضاد /   دل و دلان : جناس ناقص  /  واج آرایی در حرف «د»
  2. 2.     كشتي و باد شرطه : مراعات نظير /    باد شرطه : استعاره از روزگار موافق  /  ای باد شرطه: تشخيص (زیرا مورد خطاب واقع شده)
  3. 3.     ده روز مهر گردون: كنايه از محبّت كوتاه مدّت فلک است./   افسانه وافسون : جناس ناقص / ده روز مهر گردون= کنایه از دنیای فانی و زودگذر/مهر: ايهام تناسب : 1) نيكي و محبت 2) خورشيد / 
  4. روزی: ایهام دارد: 1- یک روز، 2- رزق و روزی
  5. دوستان و دشمنان= آرایه ی تضاد  / مصرع دوم:  ارسال مثل (ضرب المثل است.)
  6. 6.     قارون : استعاره از افراد ثروتمند /  قارون و گدا= آرایه ی تضاداين بيت تلميح دارد به داستان قارون.
  7. چون شمع: تشبيه تو به شمع  /   موم : استعاره از انسان هاي بي ارده /  سنگ خارا : استعاره از خشونت زياد / موم و سنگ= آرایه ی تضاد  /  شمع، موم و بسوزد: مراعات نظیر  /  موم است سنگ خارا: کنایه از توانا و قادر بودن.
  8.  تلميح دارد به آيينه ی اسكندر / آيينه ي سكندر: استعاره از قلب انسان هاي عارف / جام مي: در اصطلاح عارفان،استعاره از قلب انسان پاك و آگاه و عارف است كه در اين بيت از نظر جهان بيني و دورنگري به آيينه ي اسكندر مانند شده است. آيينه ي اسكندر در حقيقت آيينه ي اسكندريه است يعني آيينه اي كه بر فراز مناره ي شهر اسكندريه نصب كرده بودند.گويند كشتي هارا از صد ميل  نشان مي داد اين آيينه از عجايب هفت گانه ي عالم شمرده شده است/  جام می:  ‌به آیینه تشبیه شده است  / دارا: داريوش سوم  /  ملک دارا: مجازاً کل عالم.
  9. خوبان پارسی گو: کنایه از زیبارویان فارسی زبان  /  رندان پارسا: پارادوكس  /  رند: ایهام دارد 1- پست و فرومایه، بی‌سر و پا، ولگرد 2- در ادبیّات عرفانی، شخص پاک‌دل، نیک سیرت، آزاد اندیش، حقیقت‌جو، و بی‌اعتنا به ظواهر.

پارسا : ایهام دارد:1- اهل پارس، ایرانی ؛ 2- زاهد و پرهیزگار  /  پارسی، پارسا: جناس ناقص اختلافی.

 پاك دامن : ايهام تناسب 1) بي گناه 2) كسي كه دامنش پاك است./    حافظ: تخلص

ادامه نوشته

آشنایی با اصطلاحات ادبی

زبان و ادبیات فارسی

 

آشنایی با اصطلاحات ادبی

 

 

آشنایی با اصطلاحات ادبی
بخش نخست :

 

آثار روزی رسان

آثار روزی رسان به آثاری می گویند که تنها برای کسب معاش و روزی نوشته می شود. قدمت آن دست کم به سده ی ١٨ میلادی می رسد. نمونه ی کلاسیک "اثر روزی رسان" رمان فلسفی راسلاس اثر جانسون است که نویسنده آن را برای تأمین هزینه کفن و دفن مادرش و ادای وام های خود در یک هفته شب ها نوشت.

آرایه بیرونی

آرایه های بیرونی آن ها هستند که بیش تر پیکره سخن را زیبا می کنند. مثل سجع، ترصیع، جناس، عکس، اشتقاق، رد المطلع، ذوقافیتین، در العجز علی الصدر، اعنات و ...
آرایه درونی

آرایه های درونی همان صناعات معنوی و آرایه هایی هستند که اگر ظاهر واژه دگرگون شود، باز آن آرایه از میان نمی رود. مثل پرسش بلاغی التفات، قلب و جمع.

آرکائیسم

آرکائیسم (باستان گرایی) آن است که شاعر یا نویسنده در اثر خود از کلمات مهجور و ساختارهای دستوری قدیم استفاده کند. باستان گرایی بر دو نوع است: باستان گرایی واژگانی و باستان گرایی نحوی.
باستان گرایی اگر در خدمت زیبایی شعر باشد از محاسن شعر است، اما اگر سدّ و مخل زیبایی شعر باشد در زمره معایب شعر قرار می گیرد.

آغنات

Leonine Rhyme   برابر انگلیسی برای اَعنات است. اَعنات را لزوم‌مالایلزم هم می‌گویند. در لغت به معنی به رنج افکندن، رنجانیدن، آزردن و در کاری دشوار انداختن است. و اما در علم بدیع به صنعتی می‌گویند که گوینده ملزم به چیزی شود که لازم نیست. مانند غزل سعدی که شاعر حرف "یا" را قبل از حرف رَوی "لام" (خرف آخر قافیه)  تا به آخر غزل تکرار می‌کند:
چشم بدت دور ای بدیع شمایل / ماه من و شمع جمع و میر قبایل
جلوه‌کنان می‌روی و باز نیایی / سرو ندیدم بدین صفت متمایل
نام تو می‌رفت و عارفان بشنیدند / هر دو به رقص آمدند سامع و قایل
در مجموع لزوم‌مالایلزم چنان است که شاعر یا نویسنده برای آرامش کلام یا هنرنمایی، خودش را به آوردن حرفی پیش از رَوی مجبور کند یا در اثنای سخن، آوردن کلامی را بر خودش لازم کند که در اصل لازم نباشد. به عنوان مثال، شاعر خودش را مقید کند که کلمه‌ی "روشن" را با "گلشن" و "جوشن" قافیه کند، در حالی که می‌تواند از "گلخن" و "مسکن" و "وطن" و ... هم کمک بگیرد.

آواشناسی

آواشناسی شامل ۳ موضوع است:
الف) آواشناسی تولیدی، که به بررسی نحوه‌ی تولید اصوات توسط اندام‌های صوتی می‌پردازد.
ب) آواشناسی فیزیکی، که به بررسی خواص فیزیکی اصوات سخن در گذر از دهان تا رسیدن به گوش شنونده می‌پردازد.
ج) آواشناسی شنیداری، که به بررسی واکنش‌های خنثی نسبت به اصوات سخن در گوش، اعصاب شنیداری و مغز می‌پردازد.
اصطلاح آواشناسی آزمایشگاهی نیز برای اندازه‌گیری جریان هوا یا تجزیه امواج صوتی به کار می‌رود.

آوانگارد

در زبان فرانسوی Avant به معنی پیش و garde در اصطلاح نظامی به معنی نگه‌بان و محافظ است و اصطلاح ( Avant gardeطلایه‌دار) به معنی جلودار و پیش‌لشکر است.
معادل انگلیسی آن ریشه‌ی فرانسوی دارد و در اصل از واژگان نظامی‌گری به وام گرفته شده است.
در اصطلاح ادبیات، طلایه‌دار یا پیش‌تاز به آغاز کننده‌ی شیوه‌های نو‌ در شعر و نویسندگی گفته می‌شود. این شیوه‌ها اغلب بدعت‌هایی را در زمینه‌ی قالب و صناعات ادبی دربر دارد.
امروزه شعرای سمبولیست، مانند ورلن، رمبو و مالارمه را شعرای آوانگارد بدعت‌ها ادبی اواخر قرن نوزدهم می‌نامند.

آیرونی نمایشی

آیرونی نمایشی وضعیتی است در نمایش‌نامه یا داستان که در آن، بین آگاهی تماشاگران یا خوانندگان نسبت به موضوعی در آن اثر و ناآگاهی شخصیت داستان فاصله ایجاد می‌شود. در نتیجه‌ی این وضعیت، شخصیت مزبور به دلیل ناآگاهی سخنانی می‌گوید و کارهایی می‌کند که تماشاگر یا خواننده از نامربوط بودن آن‌ها با وضعیت واقعی آگاه است. یکی از اقسام این نوع آیرونی، آیرونی تراژیک است و بهترین نمونه‌ی آن را می‌توان در نمایش‌نامه‌ی اودیپ ِ سوفوکل یافت.

ابطا

اصطلاحی در مبحث عروض است و عیبی است که در قافیه شدن کلمات مرکب پیش می‌آید. یعنی وقتی که قافیه تنها بر اساس تکرار جزء دوم کلمه‌ی مرکب پدید آمده باشد، مثل قافیه ساختن بَتَر (بدتر) با خوش‌تر. ایطا بر دو نوع جلی و خفی است. در ایطای جلی تکرار جزء دوم کلمه‌ی قافیه آشکار است. مثل قافیه کردن بتر و خوش‌تر. اما در ایطای خفی تکرار جزء دوم آشکار نیست. یعنی کلمه‌ی مرکب بر اثر استعمال، حکم کلمه‌ی بسیط را پیدا کرده باشد. مثل قافیه شدن کلمات "گلاب" و "غراب" یا "رنجور" و "مزدور".

اُپرتا

اپرتا Operetta نوعی درام سبک است که شامل بخش های موزیکال و گفت و گو  و اغلب طنز آمیز و هجایی است.

اتساع

اتساع در علم بدیع به سخنی گویند که آن را بتوان به چند گونه معنی و تفسیر کرد. مانند:
لبان لعل تو با هر که در حدیث آمد / براستی که ز چشمش بیوفتد مرجان

براستی: به حقیقت یا سوگند به راستی
از چشم افتادن: فروریختن یا خوار شدن
مرجان: اشک خونین یا جان
اتفاق

اتفاق در علم بدیع به معنی آوردن اسم ممدوح یا تخلص شاعر به نحوی جالب و ماهرانه است که تصادفی و اتفاقی جلوه کند. مانند:
سِرّ غم عشق بوالهوس را ندهند / نور دل پروانه مگس را ندهند
عمری باید که یار آید به کنار / این دولت سرمد همه کس را ندهند   (سرمد کاشی)

اثلم

در علم عروض هر گاه در بحر متقارب، از پایه‌ی فعولن، تنها دو هجای بلند، یعنی "فع‌ لن"، بر جای بماند، آن را اثلم می‌گویند. مانند پایه‌ی نخستین و سومین مصراع‌های بیت زیر:
چندان‌ که گفتم غم با طبیبان / درمان نکردند مسکین غریبان    (حافظ)

ادبیات تفکری

ادبیات تفکری شامل آن دسته از آثار ادبی می شود که پدیدآورندگان آن ها به طرح جنبه های اساسی در هستی انسان می پردازند و برای نیل به این مقصود، انگیزش عاطفی و احساسی مخاطبان خود را در جهت ایجاد تحول در باورها و نگرش آنان به کار می گیرند. شیوه طرح این گونه مسائل می تواند طنزآلود، درون گرایانه، برون گرایانه، جدی، غم انگیز، شاد و ... باشد. یکی از مشخصه های عمده ی ادبیات تفکری، ماندگاری و جاودانگی آن هاست. این ماندگاری، مدیون فضائی است که ادبیات تفکری برای تعبیر و تفسیر در ذهن مخاطبان خود فراهم می آورد.
ادبیات تفننی

ادبیات تفننی شامل آن دسته از آثاری می‌شود که اغلب جنبه‌ی سرگرمی دارند. پدیدآورندگان این گونه آثار، تحریک شدید احساسات و عواطف خواننده را دست‌مایه‌ی کار خود قرار می‌دهند. از این‌رو، خواننده پس از اتمام اثر تنها نوعی تهییج را بدون کسب باور یا جهان‌بینی ویژه ای تجربه می‌کند. یکی از مشخصه‌های عمده‌ی ادبیات تفننی آن است که به ندرت موقعیتی برای تعبیر، تفسیر یا مکاشفه در ذهن خواننده فراهم می‌آورد.

استتباع

در علم بدیع، استتباع به سخنی در مدح یا ذم کسی گفته می شود که در آن سخن، شاعر صفتی از ممدوح یا مذموم را به گونه ای بیان کند که در ضمن توضیح آن، صفت دیگری هم از او گفته شود، مانند:
از آن به طلعت زیباش روی اهل دل است / که نیست روی دل الا به سوی یزدانش  (ربّانی)
استثنا

استثناء به صنعتی می‌گویند که با آوردن یکی از الفاظ استثناء (مانند مگر، به جز، الا و غیره) و سخنی که در پی آن می‌آید، بر لطف سخن پیشین و تمامی آن افزوده گردد. مانند:
کس از فتنه در پارس دیگر نشان / نبیند مگر قامت مهوشان  (سعدی)

استعاره

استعاره به معنی عاریه خواستن ِ لغتی است به جای لغتی دیگر. زیرا شاعر در استعاره، واژه‌ای را به دلیل مشابهت به جای واژه‌ی دیگری به کار می‌برد. اگر از جمله‌ی تشبیهی، "مشبه" و "وجه شبه" و "ادات تشبیه" ( به علم بیان نگاه کنید) را حذف کنیم به گونه ای که تنها "مشبه به" باقی بماند، به این مشبهٌ‌به استعاره می‌گویند.

استعاره در حقیقت تشبیه فشرده است. یعنی تشبیه را آن‌قدر خلاصه و فشرده می‌کنیم تا فقط مشبه‌ٌبه از آن باقی بماند. هنگامی که می‌گوییم "خورشید همانند گلی زرد بر باغ آسمان جلوه‌گر است". خورشید را به گل زرد تشبیه کرده‌ایم. در تشبیه، دست‌کم مشبه و مشبهٌ‌به باید حضور داشته باشند و در این جا هم خورشید که مشبه‌ است وجود دارد و هم گل زرد که مشبه‌ٌ‌به است. اما وقتی می‌گوییم:
هزاران نرگس از چرخ جهان‌گرد
فرو شد تا برآمد یک گل زرد
مشبه (خورشید) را نیز حذف کرده‌ایم و تنها مشبهٌ‌به (گل زرد) را باقی گذاشته‌ایم، لذا در این بیت، گل‌زرد استعاره از خورشید است. به واسطه‌ی همین حذف مشبه. درک استعاره اغلب دشوارتر از درک تشبیه است.

استعاره مرده

استعاره‌ی مرده به استعاره‌ای گفته می‌شود که به سبب کاربرد مدام، رسانگی و برجستگی خود را از دست داده است. مانند "کمان" که در وصف ابروی یار گفته‌اند و یا "سرو" که در وصف قد و بالای بلند گفته‌اند. یعنی از این قسم استعاره آن‌قدر استفاده شده است که شنونده یا خواننده، دیگر کم‌تر توجهی به مستعار و مستعارمنه آن می‌کند. در عین حال، در بسیاری موارد وقتی زمینه‌ی زبانی این گونه استعاره‌ تغییر می‌کند، استعاره‌ی مرده بار دیگر تشخص و تازگی می‌یابد. برای نمونه عبارت "grey cat in the night" گربه‌ی خاکستری در شب) که در انگلیسی استعاره‌ای مرده به شمار می آید) هنگام ترجمه به فارسی، تازگی و حیات دوباره می‌یابد.

اسم صوت

اسم صوت لفظی است مرکب که اغلب از طبیعت گرفته شده و خود بیانگر صداهایی از قبیل صوت خاص انسان یا حیوان، صوت راندن و یا خواندن حیوانات و صوت به هم خوردن چیزی به چیز دیگر است، مانند:
هنّ و هنّ، مِنّ و مِنّ، میو میو، شالاپ شولوپ، خش و خش و  ...

اضراب

اضراب (epanorthosis) در لغت به معنی روی گردانیدن و رخ تافتن است و در علم بدیع آن است که گوینده کلام خود را که در مدح یا هجو یا غیر آن است به حرف اضراب (بل، بلکه) عطف کند. حرف اضراب یا اعتراض سبب ابطال یا تصحیح یا تشریح جمله ی قبل از خود می شود. برای مثال:
ای میوه دل من لا، بل دل
وی آرزوی جانم لا، بل جان
در مصراع اول و دوم حرف عطف "بل" عبارت های قبل از خود را تصحیح کرده اند.
همچنین در:

 "نبود دندان لا، بل چراغ تابان بود"
شاعر با استفاده از حرف عطف بل، جمله ی اول را تصحیح و باطل کرده است.

افسانه ی تمثیلی

افسانه ی تمثیلی نوعی افسانه و قصه است که می تواند منظوم یا منثور باشد و شخصیت های اصلی آن ممکن است از بین خدایان، موجودات انسانی، حیوانات و حتا اشیاء بی جان برگزیده شود. در این گونه افسانه، موجودات مطابق با خصلت طبیعی خود رفتار می کنند و تنها تفاوتی که با وضعیت واقعی خود دارند آن است که به زبان انسان سخن می گویند و در نهایت نکته ای اخلاقی را بیان می کنند. از این رو افسانه ی تمثیلی را حکایت اخلاقی هم نامیده اند.
در ادبیات فارسی، نخستین افسانه تمثیلی شعر "درخت آسوریک" به زبان پهلوی است که شرح مناظره ی یک درخت و یک بز است.
حکایات کلیله و دمنه که اصل آن هندی است  نیز مجموعه قصه هایی به زبان حیوانات است و از جمله نمونه های افسانه های تمثیلی در ادبیات فارسی به شمار می آید. از دیگر نمونه های معاصر شعر "گوهر و اشک" (پروین اعتصامی) و شعر "روباه و کلاغ" (ایرج میرزا) را می توان نام برد که شعر اخیر با بیت زیر آغاز می شود:
کلاغی به شاخی شده جای‌گیر / به منقار بگرفته قدری پنیر
در این قصه، روباه حیله گر به انگیزه ی صاحب شدن قالب پنیری که کلاغ به دست آورده است، شروع به تعریف و تمجید از زیبایی قد و بالا و پر و بال او می کند و در آخر، آرزو می کند صدای کلاغ هم به زیبایی ظاهرش باشد. کلاغ ساده لوح و زود باور دهان باز می کند تا آواز بخواند که قالب پنیر از منقارش فرو می افتد و  ... 
در ادبیات غرب، نخستین مجموعه ی افسانه های تمثیلی را به "ازوپ" یونانی نسبت داده اند. بعدها "فدروس" و "بایروس" افسانه های تمثیلی دیگری خلق کردند.
یکی دیگر از مشهورترین نمونه های افسانه های تمثیلی "قلعه حیوانات" نوشته‌ی "جورج اورول" است که طنزی است سیاسی در قالب افسانه ی تمثیلی.

اقوا

اقوا یکی از عیب های قافیه است. هر گاه در هجای قافیه‌ی صامت + مصوت + صامت، هم‌سانی ِ مصوت‌ها رعایت نشود، مثل قافیه شدن tar با ver در کلمات معطر و مجاور.

انگارش

انگارش در اصطلاح نقد ادبی، واقعی پنداشتن جریان داستان از سوی خواننده و تماشاگر است. در این حالت، خواننده یا تماشاگر چنان تحت تأثیر دنیای داستان قرار می‌گیرد که با وجود علم به فرضی بودن رویدادها، خود را در تجربیات حسی و عاطفی داستان سهیم می‌یابد و بر این توهم که گویی همه چیز برای خودش رخ می‌دهد، گردن می‌نهد.

بافت شعر

بافت شعر به بافت لفظی شعر (verbal texture) یعنی به اجزا و عناصر زبانی شعر از قبیل حروف و کلمات و وزن و قافیه و امثال این و ارتباط آن‌ها با هم گفته می‌شود که در مجموع زبان شعر را به وجود می‌آورند. مفهوم بافت شبیه به ساختار است، اما در بحث ساختار معنی هم مراد می‌شود و در بافت محتوا را در نظر نمی‌گیرند. تغییر در بافت بر معنی تأثیر می‌گذارد:
خدا کشتی آ‌ن‌جا که خواهد برد / و گر ناخدا جامه بر تن درد
برد کشتی آن‌جا که خواهد خدای / و گر جامه بر تن درد ناخدای

بلاغت

به معنی چیره زبانی، زبان آوری و شیواسخنی و دراصطلاح ادبی آوردن کلام به مقتضای سخن است.  مثلن اگر مقتضای حال درازگویی و تفصیل است، کلام را مفصل آورند و اگر به وارونه ی آن، مقتضای حال شنونده، ایجاز و اختصار باشد، کلام را مختصر و کوتاه ادا کنند.

بیت

به معنی خانه و در اصطلاح ادبی یک واحد شعری است که از دو مصراع تشکیل شده است.

اگر شاعر مراد خود را تنها در یک بیت بیان کند، به آن بیت « فرد» می گویند که «تک بیت » و یا «مفرد» از نام های دیگر آن است.
از« تک بیت » بیش تردر سخن رانی ها و نامه ها بهره گرفته می شود.

تک بیت های صائب مشهوراست .
مردی نه به قوت است و شمشیرزنی / آن است که جوری که توانی نکنی

بیت تخلص

بیت یا ابیات تخلص (یا گریزگاه): یک یا دو بیت است که در پایان نسیب (مقدمه ی قصیده) و برای ورود به موضوع اصلی قصیده ( در مدح یا هجو یا غیره) می آید.
بیت مقطع

آخرین بیت غزل و قصیده است.
پیوت

پیوت نوعی شعر مناجاتی عبری است که در بزرگ‌داشت عیدها نوشته می‌شود. گاهی شکل موَشَح دارد و در سده های سوم تا هفتم متدوال بود. هفت فقره‌ی آن را یوشع بن یوشع شاعر مذهبی عبری نوشته است

پست مدرنیسم

 اصطلاحی بحث انگیز است که مناقشات زیادی درباره فرهنگ معاصر از اوایل دهه ١٩٨٠م  برانگیخته است. در معنی ساده تر و کم تر راضی کننده اش به طور کلی اشاره به مرحله سده ی بیستم فرهنگ غرب دارد که دوران اوج مدرنیسم را پشت سر گذاشته و بنابراین ناظر بر محصولات عصر فضا پس از زمانی در دهه ١٩۵٠م  است. با این حال اغلب در اشاره به وضعیتی فرهنگی به کار می رود که بر جوامع پیشرفته ی سرمایه داری از دهه ١٩٦٠م  حاکم بوده است و مشخصه اش وفور تصاویر و استیل های پراکنده و بی ربط (به ویژه در تلویزیون، آگهی ها، طراحی تجاری و ویدئوی پاپ )  است. در این معنی هوادارانی چون ژان بردریار و سایر مفسران داشته است که پست مدرنیته را فرهنگ حس ها و هیجان های پراکنده و متشتت، نوستالژی التقاطی، تمثال های یکبار مصرف و سطحیت آشفته دانسته اند که در آن کیفیت هایی که ارزش سنتی دارند مثل عمق، انسجام، معنا، اصالت، اعتبار و صحت، در درون گرداب ناگهانی نشانه های تهی، تخلیه یا منهدم می شوند.

هم مدرنیست‌ها و هم پست‌مدرنیست‌ها بر این باورند که زندگی و هستی در رمان‌های سنتی به صورت کلیشه‌ای و قالبی نموده شده است. اما پسامدرنیست‌ها می‌گویند که مدرنیست‌ها بر خلاف ادعایشان و ظاهر پیچیده‌ و مبهم آثارشان، در نهایت با زندگی و هستی برخورد سطحی و ساده‌ای داشته‌اند و لذا این امید دروغین را ایجاد کرده‌اند که بشر می‌تواند سر از اسرار هستی و زندگی در آورد و معماها را حل کند. پسامدرنیست‌ها برای نشان دادن مفهوم بی‌هودگی و عبث بودن حرف و سخنان فلسفی و بیان این نکته که "این حرف معما نه تو خوانی و نه من" خود تمهیداتی اندیشیده‌اند یا از سر تصادف و بی‌قیدی بدان رسیده‌اند. از قبیل این که یک داستان می‌تواند چند نوع پایان داشته باشد (چنان که زندگی چون این است) و خواننده هر کدام را که می‌خواهد انتخاب کند و اساسن داستان نباید حتمن نتیجه و پایانی داشته باشد، انسجام متن بی‌معنی است. هیچ چیز قطعی نیست و بدین ترتیب داستان پست‌مدرنیستی، به زعم ایشان نزدیک‌ترین روایت به زندگی واقعی و هستی است. در این داستان‌ها زاویه‌ی دید معمولن اول شخص است تا داستان در عین ناباوری، واقعی تلقی شود.

پیوستار گویشی

هنگام رفتن از یک ناحیه به ناحیه ی دیگر اندک اندک در گویش آن ناحیه نیز تفاوت ایجاد می شود که این تغییر از یک گویش به گویش دیگر، تدریجی و رفته رفته صورت می گیرد. برای مثال وقتی در خطه ی شمال ایران از سمت مازندران به سمت خراسان حرکت کنیم گویش مازندرانی در یک محل مشخص ناگهان به گویش خراسانی تبدیل نمی شود، بلکه این تغییر به موازات حرکت از منطقه جغرافیایی مازندران، گلستان، و خراسان با رنگ باختن تدریجی گویش مازندرانی به گویش خراسانی انجام می شود. در این حالت می توان از نوعی "پیوستار گویشی" (dialect continum)  سخن گفت.

تئاتر ابسورد

تئاتر ابسورد یا تئاتر پوچ‌نما بیش تر به آثار نمایشی نویسندگانی چون آرتور آدامف، ساموئل بکت، ژان ژنه، اوژن یونسکو، هارولد پینتر و ادوارد آلبی گفته می‌شود و شاخه‌ی مهمی از ادبیات پوچی به شمار می‌رود. مبانی فکری و تلقی فلسفی نویسندگان تئاتر پوچی از مکاتب ادبی سوررئالیسم، اکسپرسیونیسم، اگزیستانسیالیسم و آثار سارتر، کافکا و جیمز جویس ریشه می‌گیرد. سرآغاز گرایش به نگرش پوچ‌گرا، در تئاتر بوده است. بنا بر تفکر این گونه نمایش‌نامه‌نویسان، انسان بریده شده از اعتقادات مذهبی و معنوی، و آگاه به پوچی اعتقاداتی که آن‌ها را فریب می‌داند، در جهانی خالی از معنا و هدف، فقط دل‌خوش به امیدهایی در فراسوی زندگی ملالت‌بار و بی‌معنی، دست و پا می‌زند. به ترین نمونه‌ی این انسان های سرگشته و خودفریب، ول‌گردهای نمایش‌نامه‌ی "در انتظار گودو" ساموئل بکت هستند.

تئاتر کلاسیک

تئاتر کلاسیک به اثری گفته می‌شود که از هر نظر سرمشق باشد و الهامی از داستان‌های اساتیری ملل، افسانه‌های یونانی و غیره باشد.
در حقیقت تئاتر کلاسیک به آثاری می گویند که از یونان قدیم برای جهان معاصر به ارث رسیده باشد.
نمایش‌نامه‌هایی نظیر "زن فنیقی" و "ایرانیان" اثر "آشلیوس" و "هلن" اثر "اوری پید"، "الکترا" و "زنان تراخیس" و "آنتیگن" اثر سوفوکل را باید جزو نمایش‌نامه‌های کلاسیک شمرد.

تجاهل العارف

در علم بدیع، از چیزی آشکار و شناخته‌شده چنان سخن گفتن و پرسیدن که گویی آن را ندانسته و نشناخته‌اند. قصد از تجاهل العارف مبالغه در تشبیه، شگفتی، سرزنش، خوار شمردن و جز این‌هاست. مانند:
یا رب آن روی است یا برگ سمن؟ / یا رب آن موی است یا مشک ختن؟  «سعدی»

تخلص

تخلص به معنی آوردن نام واقعی یا مستعار شاعر در بیت آخر غزل (و به ندرت بیت یکی مانده به آخر) است

فراق یارکه پیش تو کاه برگی نیست / بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق گمان برندکه «سعدی» ز دوست خرسند است


«حافظ» به زیر خرقه قدح تا به کی کشی /  در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم
تو را نشد خجسته که در من یزید فضل / شد منت مواهب او طوق گردنم

تداعی معانی

تداعی معانی به معنای پی بردن از معنایی به معنای دیگر و از مفهومی به مفهوم دیگر است. تداعی معانی و مفاهیم، نزد اشخاص مختلف به دلیل تجربیات، خاطرات و ادراکات ناهمگون، متفاوت است. دیدن قرص ماه برای کسی می‌تواند یادآور تجربه‌ی خاصی بشود که او در یک شب مهتابی مثلن وقتی کوره ‌راهی کوهستانی را برای رفتن به بالین مادر در حال مرگش در ده‌کده طی می‌کرده است، باشد. چنان‌چه او در آن حال صدای جیرجیرک‌ها، عوعوی سگی از آبادی دوردست یا صدای حرکت خزنده‌ای را هم به روی زمین شنیده باشد، بعدها به محض دیدن قرص ماه، تمامی آن خاطرات و حوادث به صورت زنجیره‌ای یا هم‌زمان در خاطرش جان می‌گیرند. بدین ترتیب قرص ماه تمامی معانی و مفاهیم پیوسته با تجربه‌ی آن شب ِ به‌خصوص را به ذهن شخص تداعی می‌کند.

تراژدی

تراژدی قالبی کهن در نمایش است که سقوط انسانی سعادت‌مند را از شوکت و بزرگی به ذلت و نگون‌بختی نشان می‌دهد. عمل داستانی در تراژدی دارای کیفیتی است که دو عاطفه‌ی رقت و ترس را در تماشاگر بر‌می‌انگیزد. ارسطو معتقد است تراژدی با فراهم ساختن شرایط تخلیه‌ و پالایش روانی برای تماشاگر، به جای نومیدی تأثیری مثبت بر او می‌نهد. وی این تأثیر خاص را وجه تمایز میان تراژدی، کمدی و سایر انواع شعر می‌داند.

تراژدی خونبار

تراژدی خونبار یا "تراژدی انتقامی" گونه ای تراژدی است که در انگلستان به دلیل آشنایی نمایشنامه نویسان دوران الیزابت با تراژدی سِنِکا شاعر روم باستان، و با اقتباس از عناصر این تراژدی ها پدید آمد.
تراژدی انتقام بر محور موضوعات مورد استفاده در تراژدی های سِنِکا مثل انتقام، جنایت، ظاهر شدن روح، قطع عضو، و موارد خشونت آمیز دیگران جریان دارد. تنها تفاوت این نوع تراژدی با تراژدی سنکا در این است که سنکا وقوع این گونه اعمال خشونت آمیز و خونبار را از زبان اشخاص نقل می کرده است حال آن که در تراژدی انتقامی انگلیسی، این قبیل کارها بر روی صحنه نمایش و در برابر دیدگان تماشاگران رخ می دهد.

ترجیح بند، ترکیب بند

ترجیع‌بند به شعری ‌می گویند که مشتمل بر چند بند (اغلب چند غزل) است. این چند بند، همگی بر یک وزن بوده اما قافیه‌های متفاوت دارند. بین هر یک از این دو بند، یک بیت ثابت آورده می‌شود. این بیت نیز بر وزن سایر ابیات است، اما قافیه‌اش با هر دو بند قبلی و بعدی‌اش متفاوت است. میان این بیت ِ ترجیع، و آخرین بیت از هر بند، ارتباط معنایی وجود دارد.

در صورتی که بیت ِ ترجیع ثابت نباشد و هر بار تغییر کند، به شعر، "ترکیب‌بند" می‌گویند.

یعنی ترجیع بند به چند بخش یا بند تقسیم می شود که هر کدام از  آن ها در وزن با بندهای دیگر مشترک است اما از لحاظ قافیه با آن ها یکی نیست. درپایان هر بند بیتی تکرار می شود که با آن بندها در  وزن مساوی ولی در قافیه متفاوت است که به آن «بیت برگردان » یا «واسطةالعقد» گویند.

ترجیع بند معمولن دارای وحدت موضوعی است، یعنی یک مطلب واحد درآن طرح و توصیف می شود.
اگردر پایان هربند، آن تک بیت (بیت برگردان) تکرار نشود و تغییرکند، آن گاه این  قالب شعری را ترکیب بند می خوانند.
ترجیع بند هاتف اصفهانی (اقلیم عشق )مشهورترین شعر این قالب شعری است .

محتشم کاشانی نیز از مشهورترین گویندگان ترکیب بند است .

 

سعدی در ترجیع بند خود می گوید:
ای زلف تو، هرخمی کمندی / چشمت به کرشمه ،چشم بندی
مخرام بدین صفت مبادا / کزچشم بدت رسد گزندی
ای آینه ایمنی که ناگاه / در تو رسد آه درد مندی
یاچهره بپوش یا بسوزان / بر روی چو آتشت سپندی
دیوانه عشقت ای پری روی / عاقل نشود به هیچ پندی
تلخ است دهان عیش ازصبر / ای تنگ شکر ، بیار قندی ...
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
دردا که به لب رسیده جانم / آوخ که ز دست شد عنانم
کس دید چو من ضعیف هرگز / کز هستی خویش درگمانم
پروانه ام اوفتان و خیزان / یکباره بسوز و وارهانم
گرلطف کنی بجای اینم / ور جورکنی سزای آنم
جز نقش تو نیست درضمیرم / جز نام تو نیست بر زبانم
گرتلخ کنی به دوری ام عیش / یادت چو شکرکند دهانم ...
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم

 ترخیم

ترخیم در اصطلاح بلاغت نوعی حذف است که به موجب آن حرفی یا حروفی از انتهای کلمه بیافتد. برای نمونه حذف همزه از آخر کلمه‌ی "بیضاء" یا حذف حرف "ت" از کلمه‌ی "طریقت" در این بیت:
صوفی ابن‌‌الوقت باشد ای رفیق / نیست فردا گفتن از شرط طریق    (مولوی)
این صناعت در شعر به طور وسیعی به کار می‌رود.
در انگلیسی در این زمینه می‌توان به عنوان مثال  کاربرد curio به جای curiosity، cinema  به جای  cinematograph، و runni'  به جای running  را ذکر کرد.

تریلوژی

تریلوژی (trilogy) به اثر سه‌گانه‌ای می گویند که روی هم داستان دنباله‌داری را تشکیل می‌دهد و افسانه یا اسطوره‌ی کاملی را در بر دارد. تراژدی سه‌تایی در جشن‌های مذهبی اجرا می‌شده است. "اُورست" اثر اشیل (سده پنجم ق.م) به ترین نمونه‌ی تراژدی سه‌تایی است که سرگذشت آگامنون و اُورست را به طور کامل در بر می‌گیرد.

تشبیه عکس

دل من چون دهن تنگ بتان / دهن تنگ بتان چون دل من
این بیت "تشبیه عکس" دارد. تشبیه عکس آن است که دو طرف تشبیه را به یک‌دیگر مانند کنند. نمونه‌ی دیگر این صنعت را در بیت زیر می‌بینیم:
ز سم سواران و گرد سپاه / زمین ماه روی و زمین روی ماه    (عنصری)
بلاغیون ایرانی و اسلامی اغلب متفق‌القولند که هر چه اختلاف میان دو طرف تشبیه بیش‌تر باشد، آن تشبیه زیباتر است، زیرا نشان می‌دهد که شاعر نسبت به دقایق طبیعت پیرامون خود حساس‌تر بوده است

تشبیه مشزوط

تشبیه مشروط آن است که در تشبیه شرطی قرار دهند و چیزی را با شرط به چیزی مانند کنند، برای نمونه:
اگر موری سخن گوید و گر موئی میان دارد / من آن مور سخن گویم، من آن مویم که جان دارد

تشبیه مطلق

تشبیه مطلق آن است که چیزی را به چیزی بدون قید وشرط تشبیه کنند (مشبه و مشبه به و ادات تشبیه و وجه شبه را بیاورند)، مانند:
پیچیدن افعی به کمندت ماند / آتش به سنان دیو بندت ماند
اندیشه به رفتن سمندت ماند / خورشید به همت بلندت ماند
تشخیص

تشخیص (personification)، که به آن انسان‌وارگی و جاندار‌انگاری و آدم‌گونگی نیز گفته ‌می‌شود، آن است که گوینده عناصر بی‌جان یا امور ذهنی را به رفتاری آدمی‌وار بیاراید. برای نمونه‌ در این بیت:
بر لشگر زمستان، نوروز نامدار / کرده‌ست رای تاختن و قصد کارزار
شاعر در این بیت با نسبت دادن حالاتی چون "رای تاختن" و "قصد کارزار" به نوروز، آن را هم‌چون انسان تصویر کرده‌ است. تشخیص، تقریبن یکی از گونه‌های استعاره‌ است. این که می‌گوییم تقریبن به این علت است که تشخیص نیز مانند استعاره تنها یکی از چهار جزء مشبه، مشبهٌ‌به، ادات تشبیه، وجه شبه را دارد. با این تفاوت که در استعاره ۳ جزء حذف می‌شوند و تنها مشبهٌ‌به باقی می‌ماند، در حالی که در تشخیص تنها مشبه باقی می‌ماند. ضمن این‌که در تشخیص الزامن باید از مشبه رفتاری انسانی سر بزند.

 تشیب

تشبیب (یا همان نسیب و یا تغزل): تشبیب در لغت به معنای یاد ایام جوانی کردن است در اصطلاح، تشبیب مقدمه ای در مدح معشوق و توصیف زیبایی های طبیعت و وصف مجلس بزم و از این قبیل است. گفته می شود این بخش همانست که بعدها به صورت مستقل به غزل تبدیل می گردد.
تعریض

تعریض در اصطلاح علم بیان از اقسام کنایه است که موصوف آن ذکر شده باشد. این گونه کنایه بیتی است شناخته و زبانزد که به هنگام سخن گفتن با کسی بر زبان آورند و آن چه را که نمی خواهند آشکارا و پوست کنده با او در میان نهند، بدین شیوه، در پرده با او بگویند. برای نمونه اگر ابیات زیر را برای کسی که دچار خودپسندی و لاف زنی است بخوانند، تعریض به کار برده اند:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند / نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کژ نهاد و تند نشست / کلاهداری و آیین سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست / نه هر که سر بتراشد قلندری داند

 تغزل

تفاوت تغزل با غزل عبارت است از:

الف) تغزل وحدت موضوعی دارد و در آن اغلب یک امر توصیفی یا عشقی به صورتی پیوسته بیان می شود. حال آن که در غزل بیش تر ابیات، دست کم به ظاهر، َ ربطی به هم ندارند.
ب) عشق مطرح در تغزل همیشه مادی و زمینی است و معشوق دارای حقیقت اجتماعی است. اما در غزل، عشق اغلب معنوی و آسمانی است.
ج) در تغزل اغلب وصال و شادی و شادکامی مطرح است. اما در غزل بیش تر از هجران و فراق و اندوه سخن می رود.
د) قهرمان تغزل عاشق و قهرمان غزل معشوق است.
ه) تغزل نوعی رئالیسم سطحی است. غزل به ظاهر ضد رئالیستی است، اما در باطن رئالیستی به شمار می آید.
و) تغزل دارای سطح لفظی است اما غزل علاوه بر آن دارای سطح معنایی نیز هست. بدین معنی که با دانستن لغات، ابیات تغزل قابل فهم است. لیکن در غزل علاوه بر معنای ظاهری یک معنای باطنی نیز وجود دارد که اغلب مقصود شاعر نیز آن است.
ز) تغزل عقل گرا و غزل عشق گراست.
ح) زبان تغزل به سبک خراسانی و زبان غزل به سبک عراقی است.
تنسیق الصفات

تنسیق در لغت به معنی منظم و دارای نظم و ترتیب است و تنسیق الصفات درعلم  بدیع آن است که شاعر صفات کسی را به توالی ذکر کند. تنسیق الصفات در صورتی آرایه محسوب می شود که شمار صفت ها بیش از دو باشد.
برای نمونه:
لعبتان داری به طبع اندر ز معنی های بکر / ماه وش، بر جیش رخ، ناهید دل، خورشید سان
و:
کینه توز و دیده دوز و خصم سوز و رزم ساز / شیر جوش و درع پوش و سخت کوش و کاردان
و:
دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر / که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود
و:
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش / زین معما، هیچ دانا در جهان آگاه نیست
و:
نورت از مهر، لطفت از ناهید / برت از ابر، جودت از کهسار

تنه اصلی قصیده

تنه اصلی قصیده آن بخش از قصیده است که شاعر در آن به مدح ممدوح می پردازد و با اغراق او را به صورت یک قهرمان حماسی و موجودی مافوق طبیعی که اعمال محیرالعقولی انجام داده است، توصیف می کند.
 ثلاثه

ثلاثه (triplet) یکی از قالب های پاره شعر در ادبیات انگلیسی است که از سه سطر هم قافیه تشکیل می شود. طول سطرها در ثلاثه می تواند ثابت یا متغیر باشد.

جبریت زمانی

ویلیام فن هومبولت (١۷٦۷-١٨۳۵) فیلسوف و زبان شناس آلمانی معتقد به جبریت زبانی بود. او عقیده داشت که "آدمی در دنیایی زندگی که می کند که در اصل و در واقع منحصرن ساخته و پرداخته زبان اوست". بر طبق نظریه ی  جبریت زبانی، بین فکر و زبان ارتباط مستقیمی وجود دارد و هر کس مطابق ساخت زبان خود می اندیشد و خارج از آن مقوله نمی تواند بینشی داشته باشد.

جامعه شناسی ادبیات
زمینه های مورد مطالعه جامعه شناسی ادبیات به قرار زیرند:
١-  بررسی و تبیین محتوای آثار ادبی و ژرفکاوی در زمینه های روانی، اجتماعی و فرهنگی پیدایی آن ها.
٢-  پژوهش انواع شیوه های نگارش، روش های تحقیق ادبی، ادبیات عامیانه یا فولکلور و ارزیابی اثرات اجتماعی آن ها
۳-  تحلیل و ژرف نگری در آثار ادبی، جهت شناخت شخصیت اجتماعی پدید آورندگان آن ها
٤-  بررسی و ژرفکاوی تازه های ادبی، جهت شناسایی وضعیت اجتماعی که موجب پدید آمدن آن ها شده و به منظور بازشناسی "فرایند تکاملی" جامعه.

جناس

به کار بردن واژه هایی را گویند که تلفظی یکسان و نزدیک به هم دارند. این آرایه بر تأثیر موسیقی و آهنگ سخن می افزاید

جناس خطی:
هنگامی که دو لفظ در خط و نوشتن نظیر هم باشند اما در تلفظ مختلف. مانند:

عِلم و عَلَم، سِحر و سَحَر و گـُل و گِل.
جناس زائی:
هنگامی که دو کلمه در همه اجزاء با یکدیگر شبیه باشند، جز آن که یکی حرفی افزود بر دیگری یا متفاوت از دیگری داشته باشد، مانند:
دور از تو، مرا، عشق تو کرده‌ست به حالی
کز مویه چو موئی شدم از ناله چو نالی

جناس صامت:

جناس صامت یکی از جلوه های موسیقی در شعر است و به هم جنس بودن حروف صامت (بی صدا) که قبل یا بعد از مصوت های مختلف تکرار شود. گویند. برای نمونه تکرار صامت های "ص" یا "ف" در بیت زیر از حافظ:
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد / ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

جناس محرف:

جناس محرف یا جناس آوایی نوعی از جناس است که در آن صامت‌ها در ابتدای کلمات نزدیک به هم (با فاصله‌ی اندک) تکرار شوند. برای نمونه تکرار صدای "س" در بیت زیر:
این سو کشان سوی خوشان، وان سو کشان با ناخوشان / یا بگذرد یا بشکند، کشتی در این گرداب‌ها  (مولوی)
جناس مفروق:
نوعی جناس مرکب است که دو کلمه در لفظ مشابه و در خط مختلف باشند مانند:
تا زنده ام در راه مهر تو تازنده ام

من مرده نیم و لکن مردنیم

جنبش ادبی پیشا رافائلی  

"انجمن اخوت هنرمندان جوان لندن" در اواسط سده ی ١٩ که به منظور ایستادگی در برابر قرارداهای هنری رایج و آفرینش یا بازآفرینی اشکال هنری ای که پیش از عصر رافائل به کار می رفت متحد شدند و نظریه های خود را در نشریه "جوانه" بیان کردند. اعضای گروه عبارت بودند از: اورت میله، ویلیام هولمن هانت، دانته گابریل روزتی، ویلیام مایکل روزتی، تامس وولز، فردریک جورج استفنس و جیمز کالینسن. این جنبش بعدها بر ویلیام موریس، کریستینا روزتی و سوئنبرن هم اثر گذاشت. شعر پیشارافائلی شباهت زیادی به سبک قرون وسطا دارد. اینان سخت تحت تأثیر "اسپنسر" بودند.

جوانان خشمگین

این عبارت در اصل عنوان زندگی نامه ی لسلی پال بود که به قلم خودش نوشته شد و در سال ١٩۵١ به چاپ رسید. بعدها این اصطلاح به عده‌ای از نویسندگان انگلیسی دهه ١٩۵٠گفته شد. این نویسندگان در آثارشان خصومت خویش را با معیارها، سنت ها و نیز عملکرد نهادهای قانونی انگلستان منعکس می کردند. شخصیت اصلی در این گونه آثار اغلب به جای قهرمان، یک ضد قهرمان خشمگین و ستیزه جو است. نمایش نامه ی "با خشم به گذشته بنگر" اثر جان اسبورن نمونه ای از آثار این نویسندگان است.

چارگانه
چارگانه یا tetralogy چهار نمایش نامه (سه تراژدی و یک نمایش ساتیر) است که در مسابقات تئاتری آتن در سده ی پنجم ق.م برای دریافت جایزه تراژدی عرضه می شد. امروزه ممکن است این اصطلاح در مورد هر گونه آثار به هم مربوط به کار رود. هشت اثر از ده نمایش نامه تاریخی شکسپیر گاهی به دو چارگانه تقسیم می شود:
الف) هنری ششم (بخش ١ و ٢و۳) و ریچارد سوم
ب) ریچارد دوم، هنری چهارم (بخش ١ و٢) و هنری پنجم

چکامه

چکامه که در متون پهلوی به صورت چکامک ضبط شده، در لغت به معنی شعر و قصیده است و در اصطلاح ادب فارسی، به نوعی شعر روایتی در دوره ساسانی اطلاق می شده است. هرگاه شعرا و سخنوران می خواستند داستانی عاشقانه یا مشابهانی چون شرح جنگ و دلاوری پهلوانان و نظایر آن را نشان دهند، به این نوع شعر پرداخته اند و آن را چامه و چامک نیز گفته اند.

چهارپاره

نوعی شعر است که با بند های چهار مصراعی سروده می شود. همه ی بندهای چهارپاره  از نظر معنا با هم پیوند دارد. هر بند دارای دو بیت است و از نظر قافیه آزادتر از دوبیتی است، زیرا نیازی نیست که مصراع های ١ و ۲ و ۴ هم قافیه باشند، بلکه کافی است که مصراع های زوج هم قافیه شود.
فریدون تولّلی، فریدون مشیری، دکترخانلری و ملک الشعرای بهار از به ترین چارپاره سرایان به شمار می آیند.

اکنون نمونه ای ازچارپاره ی فریدون توللّی که دو بند آن رادر زیر می آوریم :


دور، آن جا که شب فسونگر و مست / خفته بر دشت های سرد و کبود
دور، آن جا که یاس های سپید / شاخه گسترده بر ترانه ی رود
دور، آن جا که می دمد مهتاب / زرد و غمگین  ز قلّه ی پر برف
دور، آن جا که بوی سوسن ها / رفته تا درّه های  خامش  و  ژرف

چهارلایه معنایی

اندیشمندان قرون وسطا معتقد به وجود چهار لایه معنایی در آثار ادبی بودند. در این زمینه دانته در نامه ای به ولی نعمت خود هدف نهایی را در تحلیل "کمدی الهی" این گونه شرح می دهد: خواننده باید هنگام خواندن کمدی الهی چهار لایه معنایی را در آن جستجو کند:
١-  معنای ظاهری یا داستان یعنی وقایع ظاهری داستان
٢-  معنای اخلاقی
۳-  معنای تمثیلی یعنی معنای نمادینی که به کل بشریت مربوط می شود.
٤-  معنای روحانی و عرفانی که متضمن حقیقتی جاوید است.

حس آمیزی
در ادبیات غرب سابقه ی استفاده از حس آمیزی به اشعار هومر می رسد. در ادبیات انگلیسی آن را گاه "استحال حواس" (sense transference) و "قیاس حسی"  (sense analogy) گفته اند و در شعرهای دوره های مختلف حضور قابل اعتنایی دارد. برای مثال در شعر "گیاه حساس" سروده س شلی شاعر رمانتیک انگلیسی گل های شیپوری، چنان غریوی از موسیقی را در فضا می پراکنند و حواس را به گونه ای متأثر می کنند که گویی عطر سنبل به مشام می زسد

حشو

حشو کلامی زاید در میان جمله است که از نظر معنا احتیاجی به آن نیست (اعتراض الکلام)

حشو قبیح

حشو قبیح : مثل کلمات کاملن زاید در عبارت "رمد چشم" (رمد = درد چشم) و "صداع سر" (صداع = سردرد در این بیت :
گر نرسم به خدمتت معذورم
زیرا رمد چشم و صداع سرم است.
حشو ملیح

حشو ملیح استفاده از کلمات زاید به شیوه ای دل پسند است مثل جمله ی  "ذکرش به خیر باد" در بیت:
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب خور که غم دل برد ز یاد

حکمای سبعه

حکمای سبعه به هفت تن ازفلاسفه ی قدیم یونان گفته می شود. البته درنام این فلاسفه بین نویسندگان مختلف، اختلاف نظر وجود دارد. از آن میان چهار تن مورد اتفاق همه ی روایاتند، از این قرار:
١- تالس (thales)

 

٢- بیاس (bias)
۳- پیتاکوس (pittakos)

٤- سولون  (solon)
۳ تن دیگررا نیز از میان افراد زیر نام برده اند :
قلیوبولس (kleobulos) موسون (myson) فریاندرس (periandros) خیلون (chilon) اناخارسیس (anacharsis) افمندیس (epimenides) و غیره

حماسه

حماسه در لغت به معنای دلیری، دلاوری و شجاعت است و در اصطلاح، شعری بلند و روایتی را گویند که بر محور موضوعی جدی و رزمی، به سبکی با ارزش سروده شده باشد. برخی از ویژگی‌های حماسه به طور خلاصه از این قرارند:
-  قهرمان اصلی حماسه اغلب پهلوان یا نیم‌خدائی است که با اَعمال بزرگ و شگفت‌انگیز خود، سرنوشت قبیله، قوم یا نژادی را رقم می‌زند.
-  عمل حماسه بر محور جنگ‌های مافوق قدرت بشر استوار است.
-  حوادث حماسه اغلب در زمانی دور اتفاق می‌افتد، به طوری که به ترین حماسه‌ها معمولن به  نخستین اعصار حیات هر ملت یا نژادی تعلق دارند.
-  منشأ حماسه یا داستان‌های کهن تاریخی، دینی و پهلوانی است و یا داستان‌های تخیلی.
خمریات

در ادبیات فارسی خمریات به اشعاری گفته می‌شود که شاعر در آن از موضوعاتی مانند ساقی و ساغر و مینا و جام و خُم و سبو و می‌کده و پیر ِ مِی‌فروش و ... و به طور کلی از مِی و مِی‌گساری گفت‌وگو کند.
موضوع خمر از اوایل دوره‌ی عباسی در اشعار عرب وارد شد و سپس ایرانیان آن را در اشعار خود به کار بردند.
تا اوایل قرن پنجم هجری، هر جا در شعر از مِی و مِی‌گساری سخن به میان آمده مقصود همان شراب واقعی است. شیواترین خمریات را در زبان فارسی رودکی و منوچهری سروده‌اند.

داستان تو در تو

بعضی از نمونه های مشهورتر این نوع داستان عبارتند از: "هزار و یک شب"،  "دگرگونگی" اثر اووید، "دکامبرون" اثر بوکاچو و "داستان های کنتربری" اثر چاسر.. گوته و هوفمان نیز به این نوع داستان پرداخته اند.
نویسندگان سوییسی سی.اف.مایر و گوتفرید کلر از دست اندر کاران ورزیده در این زمینه اند. از آثار عمده ی آنان Der Heilige  (١٨٨٠) اثر مایر و Das Sinnge dicht (١٨٨١) اثر کلر را باید نام برد.

دلالت ذاتی

دلالت ذاتی از خاصیت آوایی کلماتی سرچشمه می گیرد که ادای اصوات آن ها بیان کننده معنای آن هاست مثل چک چک، شُرشُر، هیس، تـَرَق، ...
دلالت ذاتی از جمله ویژگی های موسیقایی شعر است که در انتقال احساس و اندیشه شاعر با بهره گیری از هماهنگی بین صوت و معنی نقش با اهمیت ایفا می نماید. استفاده از دلالت ذاتی کلمات با در آمیختن و تجمع و تناسب بین اصوات به لحاظ اندازه، حرکت، نیرو، و ادا موجب تبلور و انتقال احساس خاصی می شود. مثلا در بیت:
ستون کرد چپ را و خم کرد راست
خروش از خم چرخ چاچی بخاست
ترکیب صداهای چ و خ به گونه ایست که صدایی شبیه به شکستن چوب و رها شدن تیر از کمان از آن شنیده می شود.
دوبیتی

دوبیتی یا ترانه، از جهت قافیه همانند رباعی است و تفاوت آن با رباعی در وزن آن ها است . دوبیتی معمولن  بر وزن مفاعیلن  مفاعیلن  مفاعیل  سروده می شود.

موضوع دوبیتی ها بیان حال و روز شاعر و مشکلات روزانه، آرزوهای نخستین انسان وگاهی باورهای فلسفی و مطالب عرفانی است. مشهورترین گویندگان دوبیتی باباطاهر و فایز دشتستانی هستند.

دوبیتی های باباطاهر به فهلویات یا پهلویات نیز معروف است.

بابا طاهر می گوید:

 ز دست دیده و دل هردو فریاد / که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش  ز فولاد / زنم  بر دیده تا دل گردد آزاد

فایز دشتستانی می گوید:
سحرگاه ز آرزوی شوق دیدار /  کشاندم خویش بر بالین دلدار
ادب نگذاشت (فایز)بوسدش لب / همی سودم  به  زلفش چشم خونبار

دو تلفظی

"دو تلفظی" به کلماتی می گویند که در فارسی رایج و معیار، به دو شکل تلفظ می شوند. ما امروز هم مهرْبان (مهر + بان = دو هجایی) می گوییم و هم مهرَبان (مه + رَ + بان = سه هجایی، هم چنین است روزْگار (دو هجایی) و روزِگار (سه هجایی).

ذم شبیه به مدح

الحق این مطرب ما گر چه زند سازی بد / لیکن این خاصیتش است که ناخوش خواند
این بیت صنعت ذم شبیه به مدح دارد. در علم بدیع، نکوهشی را به نکوهشی دیگر که در آغاز به ستایش شبیه باشد استوار کردن را ذم شبیه به مدح گویند.

راوی خودآگاه

راوی خودآگاه، نویسنده ای است که در ضمن روایت داستان، با خواننده از خصوصی‌ترین مشکلات خود برای نوشتن داستانی که هم اکنون می‌خواند، سخن می‌گوید؛ مثل راوی "تام جونز" (هنری فیلدینگ) و راوی "آتش پریده رنگ" (نابوکوف).

رباعی

که آغازگر آن رودکی بوده است، عبارت است  از چهارمصراع که مصراع های اول، دوم و چهارم آن هم قافیه است و گاه مصراع سوم نیز با دیگرمصراع ها هم قافیه است . رباعی بر وزن لا حول و لا قوة الّا بالله بنا می شود.

موضوع رباعی عبارت است از مسایل حکمی، فلسفی، شکوه از کوتاهی عمر و گشوده نشدن  راز آفرینش  و گاه شکایت از دوست و تنهایی و جدایی.
عطار، مولانا، بیدل و شیخ ابوسعید از مشهورترین رباعی سرایان تاریخ ادبیات ایران هستند و نام آورترین آنان عمرخیام است.
از گویندگان رباعی در دوران معاصر باید از سیدحسن حسینی ، نصرالله مردانی ، وحیدامیری و مصطفی علی پور نام برد.

خیام می گوید:
هرذرّه که درخاک زمینی بوده ست / پیش  از من و تو تاج و نگینی  بوده ست
گرد از  رخ  نازنین  به  آزرم فشان / کان  هم  رخ خوب نازنینی  بوده است

عطار می گوید:
گر مرد رهی میان خون باید رفت / از پای فتاده سرنگون  باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس / خود راه بگویدت که چون  باید رفت

مولوی می فرماید:
من درد تو را ز دست آسان ندهم / دل بر نکنم  ز دوست، تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم / کان  درد به صد هزار درمان  ندهم

ردالقافیه

صنعت رد القافیه در علم بدیع، دوباره آوردن قافیه ی مصراع اول قصیده یا غزلی در آخر بیت دوم است، مانند:
بر لشکر زمستان نوروز نامدار / کرده است رأی تاختن و عزم کارزار
و اینک بیامده است به پنجاه روز پیش / جشن سده طلایه نوروز نامدار  (منوچهری دامغانی)

ردیف

ردیف از ویژگی های شعرهای سنتی است و آن واژه ای است که درپایان هر بیت تکرارمی شود. این تکرار برتأثیر موسیقی شعر می افزاید و در انسجام شعر موثر است. تکرار، مانند قافیه، تداعی معانی را ممکن می سازد و موجب تأکید می شود. سعدی می گوید:


ای ساربان آهسته ران که آرام جانم می رود / وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او / گویی که نیشی دور از او دراستخوانم می رود


ردیف می تواندیک یا چند واژه و یا یک جمله باشد.


گوهرخود را هویداکن کمال این است و بس / خویش را درخویش پیدا کن کمال این است و بس  (حاج میرزاحبیب خراسانی)

رمان گوشه دار

رمان گوشه دار نوعی رمان است شامل یک رشته حوادث که از لحاظ مضمون، پیوستگی خیلی روشنی با هم ندارند. نمونه ی قابل ذکر این نوع رمان « ژیل بلاس دوسانتیان » اثر لوساژ رمانسی پیکارسک است.

رمانتیک اجتماعی

رمانتیک اجتماعی در آثار کسانی چون ویکتور هوگو و ویلیام بلیک و در دیدگاه های خاص آنان نسبت به خوبی فطری بشر و نقش مخرب شرایط ناعادلانه اجتماع و نهادهای اجتماعی در فساد اخلاقی بشر منعکس می کند.

رمانتیک عرفانی

رمانتیک عرفانی اعتقاد به وجود جان جهان و منشأ ربوبی روح بشر است که نزد پاره ای از شعرای رمانتیک نظیر وردزورث منجر به میل شدید به بازگشت به این مرحله از زندگی روحانی گردید.

رَوی

آخرین حرف قافیه را گویند، مانند حرف را در "در" و "زر"

زبان شناسی

زبان‌شناسی مطالعه‌ی قانون‌مند زبان است. زبان‌شناسی به شیوه‌ی علمی عمل می‌کند زیرا رویکردی بی‌طرفانه دارد و نیز شیوه‌ی آن تجربی است. یعنی آن‌گونه که نوآم چامسکی عنوان می‌کند مطالعه‌ی زبان‌شناسی بر ۳ اصل مشاهده، توصیف و تشریح استوار است.
موضوعات عمده‌ی زبان‌شناسی به شرح زیر می‎باشد:
واج شناسی  (phonology)
آوا شناسی  (phonetics)
نحو  (syntax)
معناشناسی  (semantics)
تحول زبان (ethimology)

به طور کلی زبان‌شناسی به جای اداره کردن زبان، به فهم زبان می‌پردازد و دغدغه‌ی عمده‌ی آن به هر گرایشی که باشد پاسخ به پرسش‌های اساسی زیر است: زبان چیست؟ چه گونه عمل می‌کند؟ وجه اشتراک زبان‌ها چیست؟ چرا زبان تغییر می‌کند؟ چه گونه یاد بگیریم حرف بزنیم؟  ...

زشت و زیبا

زشت و زیبا همان "مدح شبیه به ذم" است که به آن "تحویل" هم می‌گویند. این صنعت به گونه‌ای‌ست که در اثنای مدح با استفاده از کلماتی چون وَ اِلّا، اما، جز، لیکن، ولی، مگر، ... سخن را در مدح چنان بیاورند که شنونده در آغاز آن را مذمّت بپندارد و هنگامی که بیت یا کلام پایان می‌پذیرد، معلوم شود که مدح و ستایش است. مانند:
همی به فرّ تو نازند دوستان، لیکن
به بی‌نظیری تو دشمنان کنند اقرار

زنگی گری
این اصطلاح در یکی ازسال های دهه ی ١٩۳٠م  به وسیله ی امه سزر (شاعر و درام نویس فرانسوی اهل مارتینیک) و شاعر و سیاستمدارسنگالی لئوپولد سدارسنگور باب شد و به بینش و رویکرد نویسندگان آفریقایی و به ویژه آفریقایی های فرانسوی زبان درسال های اخیر باز می گردد.

درادبیات نماینده ی نوعی زیبایی شناسی در بازیافت و نگهداشت فرهنگ و حساسیت های سنتی آفریقایی است. اندیشه ی زنگی گری پس از انتشار "بازگشت به زاد بوم" (١٩۳٩م) و به دنبال آثار سنگور رواج عام یافت.

ژانر

ژانر اصطلاحی فرانسوی است برای نوع اثر، زمره و گونه ی ادبی.

سجع متوازی

سجع متوازی آن است که در آخر دو جمله، کلماتی قرار گیرند که در وزن، عدد و حرف رَوی (قافیه) یکسان باشند. مثل: انیس و جلیس.
مثال‌هایی از گلستان سعدی:
سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند.
هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.
باران رحمت بی‌حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی‌دریغش همه جا کشیده.

سکته عروضی

دکتر سیروس شمیسا در کتاب "فرهنگ عروضی" آمدن یک هجای بلند به جای دو کوتاه و افزودن یک مصوت کوتاه را به صامت، برای آن که تبدیل به هجای کوتاه شود، سکته خوانده است (سکته ی حرکتی). به گفته ی وی ادبای پارسی‌گوی هند نیز– هر چند از بحث هجا استفاده نمی‌کردند– همین عقیده را داشته اند. آنان به دو اصطلاح سکته‌ی حرفی و سکته‌ی حرکتی اعتقاد داشتند. منظور از سکته‌ی حرکتی همین دو موردی است که در بالا  اشاره شد و منظور از سکته‌ی حرفی این است که شاعر در مواردی (مثلن در پایان افاعیل پنج‌ هجایی) حرفی زاید بر تقطیع بیاورد. مانند حرف "ل" در کلمه‌ی "سال" در بیت زیر:
اگر چه صد سال ز بی‌خودی‌ها به خاک راهت فتاده باشم
چو باز پرسی حدیث منزل ز شوق گویم لَبثتُ یوما
سلامه الاختراع

سلامة‌الاختراع همان ابداع است. ابداع در لغت به معنی طرز نونهادن و نوپدید آوردن و ایجاد و اختراع و خلقت و آفرینش آمده و در علم بدیع آن است که شاعر و نویسنده، مضمون تازه و نو و معنی لطیف و متین و نیکو در نظم و نثر خود بیاورد. و  دارای برخی محسّنات لفظی و معنوی شود. ابداع، شامل هر دو نوع صنایع لفظی و معنوی می‌شود.

سلخ

سلخ یکی از انواع سرقت های ادبی است و آن است که شاعری شعری را از شاعری دیگر بردارد و با تغییر دادن ترکیب الفاظ، آن منتشر کند. رودکی می گوید :
هر که نامخت از گذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
و ابو شکور بلخی  می گوید:
مگر پیش بنشاندت روزگار که به زو نیابی تو آموزگار
سلسله ی غزل واره

در ادبیات انگلیسی sonnet sequence یا سلسله‌ی غزل‌واره، مجموعه‌ ی چند شعر عاشقانه‌ی متوالی است که در قالب "سانه" یا غزل‌واره سروده شده است و از حیث درون‌مایه با یک‌دیگر پیوند دارند. شاعر در این سلسله غزل‌واره‌ها به شرح و بیان یک به یک مراحل و مراتب شیفتگی خود به معشوقه می‌پردازد به طوری که شعرهای هر سلسله رابطه‌ای متوالی با یک‌دیگر پیدا می‌کنند. غزل‌واره‌های (سانه‌های) شکسپیر کیفیتی زنجیره‌ای دارند. پیش از او، سِر فیلیپ سیدنی منظومه‌ی "آستروفل و استلا" را به صورت ‌غزل‌واره سروده بود.

سهل و ممتنع

برگردان لاتینی این عبارت (ars celar artem) به این معنی است که هنر، خود را پنهان می‌کند. یعنی اثر هنری، هنرهای خود را به رخ نمی‌کشد و بروز نمی‌دهد. در بسیاری از آثار عالی هنری هیچ نشانه‌ی آشکاری از هنرورزی‌های آفریننده ی آن دیده نمی‌شود –البته برای اهل فن فرق می‌کند– مثل اشعار سعدی (در مقابل حافظ). نظر شکلوفسکی از فرمالیست‌های روسی بر عکس است و می‌گوید اثر ادبی باید هنر خود را افشا کند و بروز دهد.

در فارسی این اصطلاح به سخنی گفته می شودکه در ظاهر ساده و آسان جلوه کند، به گونه ای که تصور شود مانند آن را به آسانی می توان گفت ، اما درعمل معلوم شود که دشوار و ممتنع است . اشعارسعدی از این  ویژگی برخوردار است

سیاق الاعداد

درعلم بدیع، چند چیز را دنبال یکدیگر ذکر کردن، و سپس، درباره ی هریک جداگانه یا درباره ی مجموع، وصفی یا حکمی آوردن را سیاقة الاعداد گویند. مانند :
دارم ز اشتیاق تو ای ماه سنگدل دارم ز اشتیاق تو ای سرو سیمبر
دل گرم و آه سرد و غم افزون و صبرکم رخ زرد و اشک سرخ و لب خشک و دیده تر

شاعر تراژدی

شاعر تراژدی لقب شاعری ایتالیایی‌ به نام ویتوریو آلفیری است که در سال ١۷٩٤متولد شد. وی جوانی خود را در هوس‌بازی و ماجراجویی گذراند و بدون هدف خاص قسمت اعظم اروپا را سیاحت کرد و در ١٦ سالگی شروع به نوشتن کرد و با روح پرهیجان و پرحرارتی که داشت پیاپی ٢٠ تراژدی نوشت که لحن همه‌ی آن ها به خلاف تراژدی نویسان ایتالیایی قبل از او، جدی و محکم بود. تراژدی های او مورد پسند فراوان مردم ایتالیا قرار گرفت و آن ها را "طلیعه‌ی تئاتر ملی" ایتالیا شمردند. در ١۷٨٨ وی با یک کنتس بیوه ازدواج کرد و این زن به نام آلفیری بنایی در کلیسای سانتاکروچه فلورانس ساخت که از شاهکارهای بزرگ حجاری ایتالیا به شمار می رود. مهم ترین آثار وی بدین قرارند:
پادشاه و ادبیات، فیلیپ دوم، آنتیگون، آگاممنون، ویرجینیا، اوکتاویا و تاریخ زندگانی من.

شبه خبر

شبه خبر اصطلاحی در نقد ادبی است. این اصطلاح را آی.ا.ریچاردز، منتقد معاصر برای تمایز میان خبر علمی از خبر شعری وضع کرد. منظور ریچاردز از "خبر"، بیان علمی واقعیتی است که قابل اثبات باشد. ولی در شعر، نمودهای شبیه به خبر یا شبه خبر، واقعیتی است که در شعر یافت می شود اما قابل اثبات و منطبق با منطق نیست.

شریطه

شریطه ابیات پایانی قصیده است و در آن شاعر به صورت جملات شرطی ممدوح را دعا می گوید

شطحیات

در ادب فارسی و در اصطلاح عرفا و صوفیه، نوعی کلام متناقض را که صوفیان به هنگام وجد و حال، بیرون از شرع گویند، شطح می نامند. شطح در لغت بیان امور و رموز و عباراتی است که حال و شدت وجد را وصف  کند ولی از آن بوی خودپسندی و ادعا و خلاف شرع استشمام شود. از این گونه است عباراتی چون "اناالحق" که به حسین بن منصور حلاج منسوب است و "سبحان الله ما اعظم شأنی" که بایزید بسطامی گفته و نیز:
در در میکده رندان قلندر باشند / که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای / دست ِ قدرت نگر و منصب صاحب جاهی (حافظ)

شعر انگاره وار

در اصطلاح ادبیات، شعری داریم با عنوان "شعر طرح وار" یا "شعر انگاره دار". شعر طرح وار آن است که ابیات و سطور شعر به ترتیبی قرار گیرند تا در مجموع شکل و طرح خاصی بر صفحه کاغذ تشکیل دهند. طرح به دست آمده اغلب شکل هندسی است اما تصویر اشکال دیگری همچون بال، تخم مرغ، و نیزه هم در این قسم شعر معمول است. به عنوان نمونه به شعر "قهوه خانه سر راه" اثر کیومرث منشی زاده دقت کنید که ترتیب نوشته کلمه "پرتاب" در آن، تداعی کننده فعل پرتاب کردن است:
و دستی ماهی قرمز را که دیگر نه ماهی است و نه قرمز
از پنجره
به باغ
پر
تا
ب
خواهد کرد.

شعر پژواکی

شعر پژواکی (echo verse) شعری‌ است که در آن برخی از سطرها بنا بر خصوصیت پژواک صوت در کوه، تکرار می‌شود و آخرین هجاهای سطر پیشین را کامل می‌کند و به آن معنی می‌دهد. شعر "قصه‌ی شهر سنگستان" اثر مهدی اخوان ثالث نمونه‌ی جالبی از این نوع شعر است:
سخن می‌گفت –سر در غار کرد– شهریار شهر سنگستان
سخن می‌گفت با تاریکی و خلوت
حزین‌ آوای او در غار می‌گشت و صدا می‌کرد
غم دل با تو ‌گویم غار
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟
صدا نالنده پاسخ داد: «آری نیست»

شعر ذوبحرین

شعر ملوّن یا ذوبحرین در اصطلاح عروض شعری است که به دو بحر از بحور عروض خوانده شود. مانند:
این مه شکر لب شیرین دهن!
این بت سنگین دل سیمین زقن!
که می توان آن را به دو بحر مفتعلن مفتعلن فاعلن و نیز فاعلاتن فاعلاتن فاعلن خواند.
ذوبحرین در اوزانی ظاهر می شود که تعداد هجاهای آنها مساوی باشد، اما در هجاهای بخصوصی کوتاهی و بلندی وجود داشته باشد.

شنل و شمشیر

این اصطلاح اشاره به کمدی های مربوط به عشق و دسیسه ی کمابیش ملودرام در بین اشراف سده های ١٦ و ١۷ میلادی دارد. دو  نمایش نامه نویس عمده در این زمینه لوپ دوگا و کالدرون هستند.

دنباله دارد . . .

چگونه يك نامه اداري بنويسيم

 

چگونه يك نامه اداري بنويسيم


اشاره:
نگارش نامه پيش از آنكه حاصل مهارتهاي الگوبردار باشد، نتيجه ذوق و ممارست در نوشتن است، آنچه كه پيش روي شماست بخش دوم مقاله اي است كه توسط همكارمان آقاي محمود رنجبر مدير محترم فرهنگي و فوق برنامه و كارشناس ارشد زبان و ادبيات فارسي تهيه شده است. تقسيم بندي هاي اين مقاله بر اساس تجارب نويسنده و برخي منابع نظير «شيوه نامه نويسي» است. نويسنده در اين مقاله سعي دارد پس از بررسي نامه نويسي، به شيوه هاي گزارش نويسي و بخشنامه نويسي بپردازد. در اين راه نيز اميدوار است خوانندگان محترم با طرح نظرها و پيشنهادهاي خود وي را ياري دهند.

قراردادهاي عمومي:

 امروزه به همت وجود برنامه هاي نرم افزاري تايپ نامه از ساختار و انسجام بسيار خوبي برخوردار است. اما با همه توجهي كه در برنامه نويسي رايانه اي به ويژه در نرم افزار Word لحاظ شده است برخي موارد به بسط ارتباط با مخاطب كمك خواهد كرد به ويژه آنكه ساختار نامه هاي اداري را نيز يكدست  مي نمايد. لذا پيشنهاد مي شود موارد زير در نامه نگاري رعايت شود:

1ـ كليه نامه هاي اداري ـ‌ حتي آنها كه به ظاهر مهم نيستند ـ يك رونوشت داشته باشد و بايگاني شود.

2ـ كليه نامه هاي اداري بر روي سربرگ اداره مربوطه نوشته شود، نوشتن مطالب و درخواست هاي اداري در كاغذهاي بدون سربرگ غير عرف است.

3ـ در نامه هايي كه ادامه دار باشد، صفحات دوم و سوم شماره گذاري مي شود. در آخرين خط صفحه نخست نيز براي اطلاع مخاطب از ادامه نامه بايد علامت % را به كار برد.

4ـ حروف چين (تايپيست) در پايان نامه علامت رمز (بهتر است يك شماره و حرف اول نام خانوادگي) خود را در پايان نامه ذكر كند. اين كار دسترسي بعدي به فايل نامه و حرف چين را آسان مي كند.

5ـ بهتر است در پايان نامه، نويسنده ابتدا نام حقيقي خود و پس از آن نام حقوقي را بياورد و امضاء نمايد. به عنوان مثال:   محمد رضا آرمان
    مدير دبستان حقيقت

6ـ در حاشيه سمت راست مي توان پيامهايي نظير تبليغ برنامه اي خاص يا حديث از بزرگان دين متناسب با زمان نگارش نامه را نگاشت.
7ـ در حروف چيني توجه شود كه چنانچه نامه اي نياز به حاشيه نويسي (پاراف) داشت، جاي مناسب براي آن وجود داشته باشد. بنابراين نويسنده بايد توجه كند نامه هايي كه تقريباً طولاني است در كاغذ A4 نگاشته شود.

8ـ در تمامي سربرگ ها علاوه بر آرم سازمان مربوط، نشاني دقيق پستي، پايگاه اينترنتي، شماره تلفن و ايميل اداره مربوطه ذكر شود، چنانچه سربرگ فاقد نشاني پستي بود، حروف چين مي تواند آن را در انتهاي نامه به فاصله نيم سانت از پايين كاغذ با قلم متفاوت از متن نامه تايپ كند.

9ـ اگر نامه هاي اداري با مضامين محرمانه باشد بايد در فايل رايانه اي با كد رمز محفوظ باشد، در گوشه سمت چپ با قلم زير خط دار و خط ايتاليك درشت تر از خط متن نوشته شود «محرمانه»، چنانچه قصد دارد كه نامه مذكور بدون هيچ واسطه اي به دست مخاطب برسد، نوشته شود  «محرمانه مستقيم». اين عمل بر روي پاكت نامه نيز انجام گيرد.

10ـ رونوشت نامه ها به دو منظور ارسال مي شود: 1ـ جهت اطلاع؛ 2ـ اقدام. بنابراين در نگارش           نامه ها، اگر براي درخواست باشد عمدتاً «جهت اطلاع (استحضار)» به افراد رونوشت مي شود، اگر چنانچه جنبه امري داشته باشد «جهت اقدام» رونوشت مي شود.

محتوا:
نامه هاي اداري عمدتاً به دو گونه درخواستي و امري تقسيم مي شود:

الف) نامه هاي درخواستي:

1ـ سرآغاز نامه هاي درخواستي به شكل زير پسنديده تر است:

ـ با سلام و احترام، به استحضار مي رساند:
ـ سلام عليكم
 به استحضار عالي مي رساند:
ـ با سلام و نهايت احترام، به عرض مي رساند:

نامه هاي درخواستي عموماً براي مقام بالا دست نگاشته مي شود، به ويژه آنكه شناسه فاعلي جمله ها از اول شخص به سوم شخص تغيير مي يابد كه قصد نويسنده نامه احترام و ارزشگذاري به مقام مخاطب مي شود. به عنوان مثال:

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران
 با سلام و احترام، به استحضار عالي مي رساند: مردم شريف و زحمتكش گيلان ............. لذا از آن مقام منيع تقاضا دارد نسبت به بخشودگي سود اقساط كشاورزي، دستور اقدام لازم را عنايت فرمايند.

2ـ در نامه هاي درخواستي از به كار بردن كلمات احساسي و در عين حال زياده گويي اجتناب شود، كلمات و جملات كليدي مي تواند با كلمات ايتاليك يا با نشانگرها برجسته شود تا اصل مطلب به مخاطب انتقال يابد.

3ـ در بند (پاراگراف) درخواست، جملات زير شايسته است:

ـ لذا تقاضا مي شود
ـ متمني است دستور فرمايند
ـ لذا مقتضي است عنايت فرمايند تا ...

ب) نامه هاي امري:

1ـ نامه هاي امري در خطاب به افراد همپايه يا همكاران تابع از شيوه هاي معمول در نامه هاي درخواستي پيروي نمي كند، بنابراين شناسه هاي فاعلي به همان شكل سوم شخص طرح مي شود.

2ـ سرآغاز نامه هاي امري به شكل زير پسنديده تر است:

ـ با سلام، به اطلاع مي رساند:
ـ با سلام و احترام، همانگونه كه مطلع هستيد ...
ـ با سلام، بازگشت به جلسه مورخه ...

3ـ در بخش ارايه دستور براي انجام كار يا اطلاع رساني به افراد همپايه يا همكاران تابع، از جملات زير بهره مي گيريم:

ـ خواهشمندم دستور فرماييد
ـ لطفاً ترتيبي اتخاذ فرماييد
ـ لطفاً دستور فرماييد
ـ استدعا دارم عنايت فرماييد

در خطاب به كاركنان مجموعه مديريتي خود پس از ذكر امر يا دستور انجام كاري، موارد زير رايج است:

ـ بنابراين شايسته است اقدام لازم را در اين زمينه مبذول داريد.
ـ لذا مقتضي است نسبت به رعايت موارد مذكور عنايت بيشتري داشته باشيد.
ـ شايسته است موارد مذكور در تمامي امور به اجرا درآيد.
ـ بنابراين لازم است از اين پس توجه بيشتري به رعايت موارد مذكور داشته باشيد.

 

 

 ادامه متن در ادامه مطلب

ادامه نوشته

خشم هایت را بنویس

خشم هایت را بنویس

 

دعوا کن ..

 

ولی با کاغذت!

اگراز کسی ناراحتی یک کاغذ بردار و یک مداد هرچه خواستی به او بگویی روی کاغذ بنویس.

 

خواستی داد هم بکشی تنها سایز کلماتت را بزرگ کن نه صدایت را ...

 

آرام که شدی برگرد و کاغذت را نگاه کن ..

 

آنوقت خودت قضاوت کن!

 

حالا میتوانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کنت پاک کنی. دلی هم نشکانده ای.وجدانت را

نیازرده ای.

 

خرجش همان مداد و پاک کن بود نه بغض و پشیمانی...*


 

یادت باشد....

 

یادت باشه که آرامش رو باید تو وجود خودت پیدا کنی! یادت باشه خدا همیشه مواظبته!

 

یادت باشه همیشه ته قلبت یه جایی برای بخشیدن آدما بگذاری

 

اشکهایت را با دستهای خودت پاک کن؛همه رهگذرند

 

.زبان استخوانی ندارد اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند،مراقب حرفهايمان باشيم!

 

به کسانی که پشت سر شما حرف میزنند بی اعتنا باشید،آنها به همانجا تعلق دارند،یعنی

 

دقیقا"پشت سر شما

 

.گاهی در حذف شدن كسي از زندگيتان حكمتي نهفته است. اينقدر اصرار به برگشتنش نکنید!

 

5.آدمها مثل عکس هستند،زیادی که بزرگشون کنی کیفیتشون میاد پایین!.

 

زندگی کوتاه نیست،مشکل اینجاست که ما زندگی را دیر شروع میکنیم

 

دردهایت را دورت نچین که دیوارشوند....زیرپایت بچین که پله شوند….

 

هیچوقت نگران فردایت نباش، خدای دیروز و امروزت،فرداهم هست….. ما اولين دفعه است که

 

تجربه بندگي داريم ولىاوقرنهاستکهخداست


 

 

چقدرخوشبختی...

 

خوشبختی یعنی


قلبی را نشکنی


دلی را نرنجانی


آبرویی را نریزی


ودیگران ازتو آسیبی نبینند


حالا برو ببین چقد خوشبختی


 

 

دل بسپار

 

دل بــســـپــار...


به آتشی که نمى سوزاند


"ابراهیم " را

و دریایى که غرق نمی کند


" موسى " را

نهنگی که نمیخورد


"یونس"را

کودکی که مادرش او را


به دست موجهاى " نیل " می سپارد


تا برسد به خانه ی تشنه به خونش


دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند


سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

آیا هنوز هم نیاموختی ؟!


که اگر همه ی عالم


قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند


و خدا نخواهد ،


" نمی توانند "

پس

به " تدبیرش " اعتماد کن


به " حکمتش " دل بسپار


به او " توکل " کن


و به سمت او ”قدمی بردار



هیچوقت....

 

هیچ وقت ، هیچ چیز را بی جواب نگذار!!!

جواب نگاه مهربان را با لبخند



جواب دورنگی را با خلوص


جواب مسئولیت را با وجدان

جواب بی ادب را با سكوت

جواب خشم را با صبوری

جواب پشتكار را با تشویق

جواب كینه را با گذشت

جواب گناه را با بخشش

جواب دلمرده را با امید

جواب منتظر را با نوید


 

ازآدمهابگذر!


دلت را گندهترکن...

ناراحت این نباش که چراجادهی رفاقت باتوهمیشه یکطرفه است....


مهم نیست اگرهمیشه یکطرفهای....



شادباش که چیزی کم نگذاشتهای

 

وبدهکارخودت و رفاقتت نیستی...



ماهیهاچقدراشتباه می کنند



قلاب علامت کدامین سوال است که بدان پاسخ می دهند



آزمون زندگی ماپرازقلابهایی است که وقتی اسیرطعمه هایش می شویم



تازه می فهمیم


ماهیهابی تقصیرند



حسد،کینه،خشم،دروغ،غرور،انتقام ....



من اسیرکدامین طعمه هاخواهم شد



خداوندا کمکم کن



ازکناراین قلابها بگذرم



که شاید دیگرفرصتی برای برگشتن به پاکی دریا نباشد


 

امیـــــــــــــد...

 

رنج هست، مرگ هست، اندوه جدايي هست،


اما آرامش نيز هست، شادی هست، رقص هست،


خدا هست.


زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.


زندگی همچون رودی بزرگ كه به دريا می رود،


دامان خدا را می جويد.


خورشيد هنوز طلوع ميكند


فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آويخته است؛


بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمين مي كشد؛


امواج دريا، آوازمی خوانند،


برميخيزند و خود را در آغوش ساحل گم ميكنند.


گل ها باز می شوند و جلوه می كنند و می روند.


نيستی نيست،


هستی هست،


پايان نيست،


راه هست.


تولد هر كودك،


نشان آن است که خدا هنوز انسان نااميد نشده است...



پس چرا ما باید از خدا ناامید بشیم؟!!


امید داشته باش............امید و باز هم امید



خيلي وقت ها


خيلي وقت ها نبايد سکوت آبهاي عمق دريا را در هم بشکنيم


گاهي اوقات با گفتن حرف هاي نسنجيده


درون آرام آنکه را دوستش داريم ، به تلاطم مي اندازيم



شايد آرامش دلنشين آبهاي دل او


زلالي مهرباني را برايمان به ارمغان بياورد


ايمان بياوريم که آرامش ، آرامش مي آورد


هم اکنون که در حال نفس کشیدن هستید

شخص دیگری نفس های آخرش را میکشد

پس دست از گله و شکایت بردارید و با داشته هایتان زندگی کنید .

 

نگران آنچه که دیگران پشت سر شما میگویند نباشید

 


آنها کسانی هستند که به جای یافتن کاستی های زندگی خودشان


مشغول یافتن کاستی های شما هستند


 

تا باران نباشد،

 

*تا باران نباشد، رنگين کمانی نيست...*

 

تا تلخی نباشد، شيرينی نيست... *

 

تا غمی نباشد، لبخندی نیست...*

 

تا مشکلات نباشند، آسایشی وجود نخواهد داشت... *

 

پس همیشه به خاطر داشته باش:

 

هدف این نیست که هرگز اندوهگین نباشی*

*

هرگز مشکلی نداشته باشی، هرگز تلخی را نچشیده باشی.*

*

همين دشواری‌ها هستند که از ما

 

انسانی نيرومندتر و شايسته‌تر**می‌سازند،*



و لذت و شادی را برای ما معنا می‌کنند!*


 

مهربانی ساده ست..پس مهربان باش

 

 

مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛

 

کافی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر ...

 

کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه ،

 

آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را قلقلک دهند ...
 

کافی است به چشم هایت بیاموزی که چشم آیینه روح است ،

 

و عشق و مهربانی را می توان با نگاه در تمام عالم پراکند ...
 

کافی است به دلت یادآوری کنی همیشه دل هایی هستند 

 

که درد امانشان را بریده و احتیاج به همدلی دارند ...

 

کافی است به گوشهایت یاد دهی که می توانند سنگ صبور باشند ،

 

حتی اگر صبوری سنگین شان کند ...



کافی است یاد بگیری انسان بودن فقط زنده بودن نیست ؛

 

باید زندگی کرد ،



و زندگی چیزی جز مهربانی و عشق ورزیدن به آفریده های خداوند نیست ...


 

...ﻧﺒﻮﺩﻥخداااااا

 

يادمان باشد : ﺯﺭﺩ ﺗﺮﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺟﻬﺎﻥﭘﺎﺋﯿﺰ ﻧﯿﺴﺖ ...ﻧﺒﻮﺩﻥ خداست،

 

 ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﮐﻪﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ،وقتی به یادش نباش


اقیانوس الهی گره گشاست

 

آرامشت را با اقیانوس الهی

 

گره بزن

تا در طوفانی ترین ایام روزگار

 

سوار بر امواج باشی

 

نه در مقابل آن


وقت خدا....

 

روزهای ما پر از ساعاتی است که هم برای خودمان وقت می گذاریم

 

و هم برای دیگران...

و زمانی که خداوند تو را به سمت خویش میخواند...

 

آنرا به دیگران اختصاص ندهیم...



« حیّ علی الصّلوه... »

 


یادت بماند..فقط..

 

رازهایت را به دو کس بگو.

 

خودت  وخدایت

 

در تنگنا به دو چیز تکیه کن:

 

صبر و نماز

 

در دنیا مراقب دو چیز باش:

 

پدر و مادر

 

از دو چیز نترس که به دست خداست:

 

روزی  و مرگ


گاهی

 

گاهی اصلا  گمان نمی كنی ولی می شود

 

گاهی نمی شود، نمی شود كه  نمی شود

 

گاهی هزار دوره دعا یی اجابت  است

 

گاهی نگفته قرعه به نام  تو می شود

 

گاهی  گدای گدایی و بخت  نیست

 

گاهی تمام شهر گدای تو می شود

 

گاهی ...


چشم بصيرت را بگشا،

 

به اطراف نظر کن، به جهان بينديش، چه مي بيني ؟ ....

 

تو بزرگتر از آني که فکر کني، کل زمين و آسمان

 

وکرات وکهکشان ها براي توست، پس به قيامت نظر کن.


شهيد جعفر جعفري


خدا حواسش هست

 

از همین درختی که دوباره سبز شده است


از همین خورشیدی که مهربان تر شده است


و از همین بارانی که گاه وبیگاه می بارد


می شود فهمید...


خدا هنوز هم حواسش به ماست!!!!!


 

 




 

قالب های شعری کتاب فارسی کلاس هفتم

ستایش "یاد تو"                         مثنوی

زنگ آفرینش                          چهارپاره

جلوه ی روی خدا                        شعرنو

راز شکوفایی                             مثنوی

با بهاری که می رسد از راه        چهارپاره

  فرشته ی مهر                           چهارپاره

علم زندگانی                                مثنوی

ای مرغک خرد زآشیانه ص94        قطعه

    گِل وگُل       مسمّط تضمینی یا مخمّس تضمینی

رستگاری                                       مثنوی

ماه فرو ماند از جمال محمد ص128     قصیده

نیایش                                     مثنوی

---------------------------------------------------

ادامه نوشته

کمی تعمق

حسین پناهی

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از كشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
كودكان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم  حسین پناهی

 

چه مهمانان بي دردسري هستند مردگان
نه به دستي ظرفي را چرك مي كنند
نه به حرفي دلي را آلوده
تنها به شمعي قانعند
و اندكي سكوت...  حسین پناهی

 

درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند ، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند «خوشبختی»
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،
در طلب نور !
ما نه درختیم
و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم ... حسین پناهی

 

کهکشانها کو زمینم؟
زمین کو وطنم؟
وطن کو خانه ام؟
خانه کو مادرم؟
مادر کو کبوترانم؟
من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ، ای زمان؟... حسین پناهی

 

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟ حسین پناهی

 

نیم ساعت پیش ،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهمیدم ،
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام ! حسین پناهی

 

ما چيستيم ؟!
جز ملکلولهاي فعال ذهن زمين ،
که خاطرات کهکشان هارا
مغشوش ميکند! حسین پناهی

 

بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردی
چرا ؟
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
و فلسفه  حسین پناهی

 

و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم حسین پناهی

 

شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشم های من است
به چشمهایم نگاه کن
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت حسین پناهی

 

به من بگوييد
فرزانه گانِ رنگ بوم و قلم
چگونه
خورشيدي را تصوير مي كنيد
كه ترسيمش
سراسر خاك را خاكستر نمي كند ؟ حسین پناهی

 

انسانم !
ساکت ، چون درخت سیب !
گسترده ، چون مزرعه ی یونجه !
و بارور ، چون خوشه ی بلوط !
به جز خداوند ،
چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود ؟! حسین پناهی

 

میزی برای کار ،
کاری برای تخت ،
تختی برای خواب ،
خوابی برای جان ،
جانی برای مرگ ،
مرگی برای یاد ،
یادی برای سنگ ،
این بود زندگی ... حسین پناهی

 

نیستیم !
به دنیا می آییم
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم ...
و بعد
دوباره باز
نیستیم  حسین پناهی

 

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ،
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو ! حسین پناهی

 

ما
در هیأت پروانه ی هستی
با همه توانایی ها و تمدن هامان شاخکی بیش نیستیم !
برای زمین ، هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد
یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست
اگر ردپای دزدِ آرامش و سعادت را دنبال کنیم
سرانجام به خودمان خواهیم رسید. حسین پناهی

 

خورشيد جاودانه مي درخشد در مدار خويش
مایيم كه پا جاي پاي خود مي نهيم و غروب مي كنيم
هر پسين
اين روشناي خاطر آشوب در افق هاي تاريك دوردست
نگاه ساده فريب كيست كه همراه با زمين
مرا به طلوعي دوباره مي كشاند ؟ حسین پناهی